بایگانی نویسنده: عتیق

تجربه خدا بودن

“تجربه خدا بودن” داشتم ظرف می شستم که محمدرضا با تنگ ماهی آمد. می خواست تنگ را بشوید و آبش را عوض کند. گفتم من دستکش دستم است؛ بده انجام می دهم؛ کاری که تقریبا هیچ وقت انجام نمی دهم. … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در دسته‌بندی نشده | دیدگاه‌ها برای تجربه خدا بودن بسته هستند

آدم هایی که از دست می دهیم…

شاید سه دسته باشند. آنهایی که از این دنیا می روند. آنهایی که می روند یک سر دیگر دنیا اما همچنان در این دنیا هستند. آنهایی که ممکن است در آپارتمان بغلی زندگی کنند اما از دست رفته اند. برای … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در دسته‌بندی نشده | دیدگاه‌ها برای آدم هایی که از دست می دهیم… بسته هستند

رها و معنای زندگی

پارسال همین موقع ها بود که رها یک حال عجیبی پیدا کرد. رفته بود توی خودش و هر پیشنهادی از سمت ما مطرح می شد جوابش از سمت او «نه» بود. حتی چیزهایی که می دانستیم خیلی دوست دارد و … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در دسته‌بندی نشده | دیدگاه‌ها برای رها و معنای زندگی بسته هستند

نقطه قوت…نقطه ضعف

دارم در یک دوره کتابخوانی شرکت می کنم. اسم کتاب هست «رهبری با تکیه بر نقاط قوت». برای این دوره باید ۱۰ استعداد برترمان را بر اساس ۳۴ تم استعدادی گالوپ شناسایی می کردیم. اتفاقی که در این فرآیند استعدادیابی … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در دسته‌بندی نشده | دیدگاه‌ها برای نقطه قوت…نقطه ضعف بسته هستند

هنردرمانی؟ هنر به عنوان درمان؟ …؟

دیروز به خودم که اومدم دیدم دارم راجع به یه چیزهایی با خودم بحث می کنم که من در هیچ کدومشون هیچ نقشی ندارم. در مورد دلیل چیزها. چیزهایی که حتی خودشون هم صرفنظر از دلیلشون در حوزه اختیار من … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در دسته‌بندی نشده | دیدگاه‌ها برای هنردرمانی؟ هنر به عنوان درمان؟ …؟ بسته هستند

به دنبال فرمول زندگی

دیروز مراسم یادبود احسان در پژوهشکده برگزار شد. همه یک جورهایی به دنبال یک فرمول بودند. به دنبال فهمیدن اینکه احسان چه کار کرد که اینقدر عزیز شد؛ چه برای کسانی که از نزدیک می شناختندش و چه برای کسانی … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در دسته‌بندی نشده | دیدگاه‌ها برای به دنبال فرمول زندگی بسته هستند

نعمت… زهرا… احسان…

در باره نعمت قبلا نوشته ام. در باره زهرا نه… حتی یک کلمه…از یک عکس در اینستاگرام شروع شد. یکی از دوستان خانوادگیمان عکسی از او گذاشته بود؛ نوشته روی عکس این بود: “Celebrating Zahra’s Life…”برای من بدیهی بود که … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در دسته‌بندی نشده | دیدگاه‌ها برای نعمت… زهرا… احسان… بسته هستند

اولین ارزش

یکی از آشنایان مادرم بیشتر وقت روزش را به رفتن از این اداره به آن اداره برای شکایت می گذراند. می گفتند که هر جا بی قانونی یا برخورد نامناسب یا هر چیزی که بشود در موردش شکایت کرد می … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در تجربه های من, تردیدها و دغدغه ها | دیدگاه‌ها برای اولین ارزش بسته هستند

حالا وقت اقدام است…

صحبت کردن و ابراز عقیده در مورد مساله حجاب به نظر من برای همه از اوجب واجبات است. چون مساله ای ست که یک جورهایی زندگی همه را تحت تاثیر خود قرار می دهد و نهایتا هم اتفاقی که می … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در به خانه برمی گردیم, تردیدها و دغدغه ها, شدن | دیدگاه‌ها برای حالا وقت اقدام است… بسته هستند

بازگشت

تصمیم گرفته ام دوباره شروع کنم به نوشتن…

منتشرشده در به خانه برمی گردیم | دیدگاه‌ها برای بازگشت بسته هستند