به دنبال فرمول زندگی

دیروز مراسم یادبود احسان در پژوهشکده برگزار شد. همه یک جورهایی به دنبال یک فرمول بودند. به دنبال فهمیدن اینکه احسان چه کار کرد که اینقدر عزیز شد؛ چه برای کسانی که از نزدیک می شناختندش و چه برای کسانی که از دور. یکی می گفت خلوص. یکی می گفت صادق بودن. یکی می گفت لبخند به زندگی حتی به سختی هایش. یکی می گفت تلاش زیاد. دکتر منصوری کلمه «وجود» را استفاده کرد. اینکه احسان وجود داشت. (کسانی که دکتر را بشناسند می دانند که وجود و هویت و و ماهیت و واژه هایی از این دست برای او معنای ویژه ای دارند).

خلاصه اینکه… ته ته کسی فرمولی پیدا نکرد. مادرش گفت که احسان از جنس نور بود. راست می گفت. می درخشید و روشن می کرد. اما چه طور این کار را می کرد… هیچ کس نمی داند.

پی نوشت ۱: دکتر گفت که سال ۹۳ در یک سفر احسان منتظر شده تا همه بچه ها بروند. وقتی با دکتر تنها شده از او پرسیده که چه کار کند «مرد» شود. دکتر گفت که دو هفته پیش یک پیام از او دریافت کرده که «بالاخره مرد شدم».

پی نوشت ۲: گل به خنده گفت: «زندگی شکفتن است… با زبان سبز راز گفتن است…».

این نوشته در دسته‌بندی نشده ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.