بایگانی ماهیانه: فروردین 1392

برای خوانندگان این وبلاگ

می گویند که اریک اشمیت آمده ایران تا با مسئولان مذاکره کند در باره خدمات متقابل گوگل و دولت! البته زیاد بوی خوبی نمی دهد. مخصوصا که انتخابات هم نزدیک است. من البته کاری ندارم به بقیه خدمات گوگل. اما … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در وبلاگ | 2 دیدگاه

عجب عالمی است این دنیای وبلاگ

من الان 130 روز است که وبلاگم را درست کرده ام و توی این 130 روز 170 پست نوشته ام. این یعنی بیشتر از یک پست در روز که به نظرم خیلی عدد زیادی است. بعضی وقتها با خودم فکر … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در وبلاگ | دیدگاه‌ها برای عجب عالمی است این دنیای وبلاگ بسته هستند

خوشا شیراز…

می گوید ابتدایی ها را به خاطر باران شدید تعطیل کرده اند. می پرسم از کی تا حالا به خاطر باران مدرسه ها را تعطیل می کنند. می گوید شیراز است دیگر. یادم می آید که هر وقت از شوهرم … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در شبه داستان | دیدگاه‌ها برای خوشا شیراز… بسته هستند

لایک به زندگی

دست و صورتش را شسته و نشسته یک لیوان چای پررنگ ریخت و رفت سمت اتاقش. غرغرهای مادرش را که اعتراض می کرد نادیده گرفت… «همه زندگیت شده این فیس بوک. حلوا خیرات می کنن اونجا؟!» … به راهش ادامه … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در شبه داستان | دیدگاه‌ها برای لایک به زندگی بسته هستند

حالم بده

1- وقتی حالم بد باشد می افتم به وبلاگ خواندن. وقتی خوب، به نوشتن. حالا هم بدم. خیلی بد. برای همین فقط می خوانم. همین. 2- در صد متری خانه ما دارد اجلاس گفتگوی بدون ابراز تنفر برگزار می شود. … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در یادداشت های روزانه | دیدگاه‌ها برای حالم بده بسته هستند

قضاوت کنیم

مد شده است که می گویند در باره هم قضاوت نکنیم. کافیست در یک بحثی شرکت کنی؛ مهم نیست کجا باشد یا درباره چه؛ حتما این عبارت را خواهی شنید. اما مگر می شود قضاوت نکرد؟ قضاوت کردن اولین چیزی … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در تردیدها و دغدغه ها | دیدگاه‌ها برای قضاوت کنیم بسته هستند

دل

دلبری می کند؛ دل من هم که زود می رود. بی دل به انتظار دلدار می نشینم.

منتشرشده در هیچ | دیدگاه‌ها برای دل بسته هستند

بی خبری، خوش خبری است…

امروز عصر با کریستین جلسه دارم. قرار است در باره مقاله صحبت کنیم. دیروز عصر تمامش کردم. البته به فارسی. الان دارم ترجمه می کنم با کمک گوگل که خدا جد و آبادش را بیامرزد. تا دیروز احساس می کردم … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در یادداشت های روزانه | دیدگاه‌ها برای بی خبری، خوش خبری است… بسته هستند

ای کاش آفتاب شود

امروز از آن روزهاییست که به زور لباس و رنگ آمدم سر کار.یک جفت از پنج جفت کفشی که دو سه ماه پیش بعد از آندوسکوپی برای خودم جایزه خریده بودم را افتتاح کردم. با روسری که مامان اینها برایم … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در یادداشت های روزانه | دیدگاه‌ها برای ای کاش آفتاب شود بسته هستند

وقتی ترشی درست کردن به یک مساله فلسفی تبدیل می شود

من این اصطلاح آمدن یا نیامدن ترشی را تازه یک ماه است که شنیده ام. قبلا اصلا نمی دانستم که ترشی درست کردن به بعضی ها می آید و به بعضی ها نمی آید. البته می دانستم که می گویند … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در شبه داستان, یادداشت های روزانه | دیدگاه‌ها برای وقتی ترشی درست کردن به یک مساله فلسفی تبدیل می شود بسته هستند