بایگانی ماهیانه: آوریل 2013

این هورمونهای…

همه زندگی آدم دستِ این هورمونهاست. شادی هورمون است؛ ناراحتی هورمون است، عشق هورمون است؛ غم هورمون است؛ خواب دیدن هورمون است؛ استرس هورمون است؛ اشتها هورمون است؛ حتی اینکه دنیا را چه رنگی ببینی هم به هورمونهایت ربط دارد. … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در دسته‌بندی نشده | ۱ دیدگاه

واحه یا سراب

زندگی کویر استو آدمها تشنهعشق یا واحه است یا سرابتا نرسی نمی فهمی…

منتشرشده در هیچ | دیدگاه‌ها برای واحه یا سراب بسته هستند

ای کاش اسمش الهام باشد…

قرار است یک دختر ایرانی بیاید لابراتوار ما. کریستین در میهمانی کریسمسش گفت. تا جایی که من فهمیده ام اسمش با ای شروع می شود و نام خانوادگیش ایرانی است و قرار است با رئیس جدید لابراتوار کار کند. نمی … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در یادداشت های روزانه | دیدگاه‌ها برای ای کاش اسمش الهام باشد… بسته هستند

مرز

مرز خیلی باریکی است بین بی توجهی و آزاد گذاشتن. مرز خیلی باریکی است بین مهربانی و کنه شدن. شاید فقط یک کلمه. یک کلمه کمتر که حرف بزنی می شوی مهربان. یک خیلی که به جمله ات اضافه کنی … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در فیلسوفانه | دیدگاه‌ها برای مرز بسته هستند

از هیدرولوژی چه می دانید؟

خوابم نبرد خوب است. هیچی نمی فهمم. این یکی را خودم انتخاب نکردم که بیایم. آرنو مجبورم کرد. اتاق به اتاق دنبال آدم بی کار می گشت که خفتش کند ببردش سمینار. گفتم رشته ام نیست. گفت سالن خالی است. … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در یادداشت های روزانه | ۲ دیدگاه

زندگی

از مزایای سمینارهای غیر مرتبطی که باید اجبارا در آنها شرکت کنم این که بعضی وقتها به نتایج جالبی می رسم در باره زندگی. امروز هم خودم از آنچه فهمیدم تعجب کردم. داشتم به المان های مهم زندگی یک فرد … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در فیلسوفانه | دیدگاه‌ها برای زندگی بسته هستند

دو

امروز تعداد بازدیدهای اینجا و پرشین بلاگ با هم یکی شد. ۱۷۶۰ تا. هر کدامشان هویت خودشان را دارند و من هم سرگردان از این یکی به آن یکی. فکرش را که می کنم می بینم شاید هم بد نباشد. … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در از هیچ و همه ... بی ربطِ بی ربط, فیلسوفانه, وبلاگ | ۲ دیدگاه

چگونه انشا، داستان یا مقاله بنویسیم؟

هر چه سعی می کنم بنشینم سر کارم نمی شود. یک چیزی پیدا می شود که حواسم را پرت کند. یک چیزی پیدا می شود که ببرد مرا به گذشته ها. من هم که آماده… برو که رفتیم.امروز یک نفر … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در معلمانه | دیدگاه‌ها برای چگونه انشا، داستان یا مقاله بنویسیم؟ بسته هستند

اصالت غم

آدم یک روز حالش بد است الکی؛ یک روز هم حالش خوب است الکی. امروز از آن روزهایی است که من الکی حالم خوب است و انگار نه انگار که دیروز الکی حالم بد بوده و حتی با زحمت زیاد … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در فیلسوفانه | دیدگاه‌ها برای اصالت غم بسته هستند

ارزش بی ارزش

۱- توی شهر قبلی، خانه امان در محله عرب نشین واقع بود. البته در دومین محله عرب نشین شهر. یک محله اصیل تر و عرب تر هم بود در مرکز شهر که می رفتیم آنجا برای خریدن گوشت و خوردن … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در فیلسوفانه | دیدگاه‌ها برای ارزش بی ارزش بسته هستند