ای کاش آفتاب شود

امروز از آن روزهاییست که به زور لباس و رنگ آمدم سر کار.یک جفت از پنج جفت کفشی که دو سه ماه پیش بعد از آندوسکوپی برای خودم جایزه خریده بودم را افتتاح کردم. با روسری که مامان اینها برایم عیدی فرستاده اند؛ و بلوز زرد رنگم که نبودن آفتاب را جبران می کند. چند وقت است که شده ام عاشق رنگ زرد. تنها رنگی است که خون را در رگهایم تند تر به جریان می اندازد. تنها رنگی است که به چشمم می آید. ای کاش آفتاب شود…
این نوشته در یادداشت های روزانه ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.