بایگانی نویسنده: عتیق

سال ۲۰۲۰ چگونه گذشت؟

سه سال من در این وبلاگ حتی یک کلمه هم ننوشتم. حتی یک کلمه. با توجه به اینکه برگشته ام به نوشتن، این ناکاملی و این وقفه آزارم می دهد. برای همین تصمیم گرفتم در حد یک پست در باره … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در شدن | دیدگاه‌ها برای سال ۲۰۲۰ چگونه گذشت؟ بسته هستند

سال ۲۰۱۹ چگونه گذشت؟

سه سال من در این وبلاگ حتی یک کلمه هم ننوشتم. حتی یک کلمه. با توجه به اینکه برگشته ام به نوشتن، این ناکاملی و این وقفه آزارم می دهد. برای همین تصمیم گرفتم در حد یک پست در باره … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بودن | دیدگاه‌ها برای سال ۲۰۱۹ چگونه گذشت؟ بسته هستند

سال ۲۰۱۸ چگونه گذشت؟

سه سال من در این وبلاگ حتی یک کلمه هم ننوشتم. حتی یک کلمه. با توجه به اینکه برگشته ام به نوشتن، این ناکاملی و این وقفه آزارم می دهد. برای همین تصمیم گرفتم در حد یک پست در باره … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بودن, مادرانه ها | دیدگاه‌ها برای سال ۲۰۱۸ چگونه گذشت؟ بسته هستند

به خانه برگشتیم… نبودید…

دقیقا سه هفته است که پایم رسیده به خاک وطن. هفته اول هر روز دلم می خواست برگردم. مثل زمان بچگی که تابستانها خانه خاله یا عمه می ماندیم و وقتی بازی تمام می شد و همه می خوابیدند تازه … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در به خانه برمی گردیم, یادداشت های روزانه | ۲ دیدگاه

به خانه برمی گردیم…

اینکه در یک سال گذشته اتفاق مهمی نیفتاده که قابل نوشتن باشد عجیب است البته. شاید هم افتاده اما من اینقدر درگیر آن اتفاق بوده ام که نشده در باره اش بنویسم. حالا اما دارم وارد تجربه جدیدی می شوم … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در به خانه برمی گردیم, یادداشت های روزانه | دیدگاه‌ها برای به خانه برمی گردیم… بسته هستند

دخترم رز

* هشدار: این داستان هنوز کامل نیست. با وجود فریادهای رودخانه همیشه غران، صدای فرانسواز هاردی تا اواسط پل به گوش می رسید: «دوست من رز دیروز صبح مرد». مردن رز توجه کسی را به خود جلب نکرد. همه در … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در تمرین نوشتن, شبه داستان | دیدگاه‌ها برای دخترم رز بسته هستند

بعد از اینکه دفاع کردی چه کار می کنی؟

طبق معمول، فرآیند آماده شدن من برای دفاعم از آخر به اول شروع شد و مطابق معمول هم هیچ چیزی آنطوری نشد که فکرش را کرده بودم. شاید دو سال پیش بود که هنوز حتی یک صفحه هم برای تزم … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در هیچ, یادداشت های روزانه | ۴ دیدگاه

«استقلال» بهتر است یا «پیروزی»؟

در فامیل ما رسم بود که دخترها استقلالی باشند و پسرها پرسپولیسی؛ از زمان دخترعمه هایم که بعضی هاشان بیست سال از من بزرگتر بودند تا زمان دخترخاله ام که بیست سال از من کوچک تر است. هیچ وقت نفهمیدم … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در تردیدها و دغدغه ها | دیدگاه‌ها برای «استقلال» بهتر است یا «پیروزی»؟ بسته هستند

جامعه ای که سوسیالیسم دو طبقه اش کرد

نمی دانم این پست که تمام شد دکمه «انتشار» را خواهم زد یا نه. اما این را می دانم که الان فقط با نوشتن می توانم افکارم را به قول روانشناس ها «وربالیزه» کنم. چون پدرم پزشک بود تا وقتی … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در تجربه های من, تردیدها و دغدغه ها | ۳ دیدگاه

چهلمین روز

نمی دانم چهل روز شد یا نه ولی چله تمام شد. از چاه ویلی که احساس می کردم در آن رها شده ام بیرون آمده ام. با تلاش خیلی زیاد و با کمک کسانی که نمی دانم پشتیبانی‌شان در این … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در چله | ۱ دیدگاه