بایگانی دسته: یادداشت های روزانه

آآآآآآی خوشبختی…

دیشب که داشتم می خوابیدم با خودم فکر کردم که خوشبختی، داشتنِ خوابِ راحت است؛ اینکه آرام و بی دغدغه بخوابی؛ اینکه قبل از خواب هزار فکر و خیال به مغزت هجوم نیاورد؛ اینکه مجبور نباشی برای خوابیدن قرص بخوری؛ … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در تردیدها و دغدغه ها, یادداشت های روزانه | دیدگاه‌ها برای آآآآآآی خوشبختی… بسته هستند

یاری نمی کند این مغز خسته ام…

کاری که دارم انجام می دهم خیلی سخت است… باید برای چیزی حدود ۷۵ فضا که خیلی هایشان را اصلا نمی شناسم یک جدولی با ۳۰ ستون را پر کنم؛ از خصوصیات فیزیکیشان گرفته تا نحوه اداره و شیوه تملک … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در یادداشت های روزانه | دیدگاه‌ها برای یاری نمی کند این مغز خسته ام… بسته هستند

کپی بهتر از اصل

ما اصفهانیها یک ویژگی بسیار منحصر به فردی داریم و آن این است که کافی است یک چیزی را یک جایی ببینیم. می توانیم کامل و بدون نقص و حتی گاهی بهتر و با کیفیت بالاتر در زندگی خودمان پیاده … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در تردیدها و دغدغه ها, یادداشت های روزانه | دیدگاه‌ها برای کپی بهتر از اصل بسته هستند

The more you believe, the hard you fall …

می خواستیم امسال جشن تولد رها غریبانه نباشد. همه چیز را تدارک دیده بودیم. حتی با اینکه می دانستیم هیچ کداممان کیک نمی خوریم یک کیک حسابی خریدیم. بادکنک و آویز و فشفشه و کلاه بوقی و آب نبات و … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در مادرانه ها, یادداشت های روزانه | 2 دیدگاه

اگر کاری دارید با منشی ام هماهنگ کنید!

گفتم خسته ام اما کسی باور نکرد. گفتم خسته ام اما… همه به جای اینکه باری از دوشم بردارند یک لیست جلویم گذاشتند؛ این کار باید تا یک ساعت دیگر انجام شود؛ برای این کار فقط تا فردا صبح وقت … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در یادداشت های روزانه | دیدگاه‌ها برای اگر کاری دارید با منشی ام هماهنگ کنید! بسته هستند

خنده بر هر درد بی درمان دواست

این روزها اصلا حال خوبی نداشتم. حال بد هم که نوشتن ندارد. امروز با اینکه همسر نبود و من هم خانه ماندم که از تنهاییم استفاده کنم اینقدر بی حوصله بودم که فکر کردم شاید اگر بروم لابراتوار حالم بهتر … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در یادداشت های روزانه | دیدگاه‌ها برای خنده بر هر درد بی درمان دواست بسته هستند

بخوانید فاتِحَه

جمله ای که بیش از همه چیزهایی که در عمرم خواندم ذهن مرا با خودش درگیر کرده، نوشته ای بوده روی دیوار مدرسه، روز اول مهر سال اول دبیرستان. «برای بعضی هر روز می توان جشن تولد گرفت و بر … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در تردیدها و دغدغه ها, یادداشت های روزانه | دیدگاه‌ها برای بخوانید فاتِحَه بسته هستند

یک تغییر کوچک و یک روز خوب

بعضی روزها یک تغییر کوچک در روالِ روزمره کافیست که روزِ آدم، از این رو به آن رو شود. دیشب با حال بدی خوابیدم و صبح وقتی برای نماز بیدار شدم هم بد حال بودم. اینها کافی بود برای شروع … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در مادرانه ها, یادداشت های روزانه | دیدگاه‌ها برای یک تغییر کوچک و یک روز خوب بسته هستند

ذهن ناآرام

دو سه روز پیش یکی از دوستان قدیمم برایم ایمیل زده بود. یک عبارتی داشت که هنوز ذهنم را درگیر کرده. گفته بود نمی دانم در چه فضای ذهنی هستی… گفتم من در فضای «ذهنی» هستم. مدتی است که فقط … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در یادداشت های روزانه | دیدگاه‌ها برای ذهن ناآرام بسته هستند

سال 2012 را چگونه گذرانده اید؟

برای من سال 2012 سال بزرگ شدن بود؛ سالی که یاد گرفتم بعضی از ترسها بیهوده اند و بعضی از له له زدنها هم؛ سالی که فهمیدم همه رویاها روزی محقق می شوند و باید حواسم باشد چیزی را آرزو … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در یادداشت های روزانه | ۱ دیدگاه