بایگانی دسته: هیچ

چرا بچه ها راحت با هم دوست می شوند؟

چرا بچه ها خیلی سریع و راحت با هم ارتباط برقرار می کنند؟ چرا زود با هم دوست می شوند؟ چرا می توانند راحت دوست جدید پیدا کنند ولی آدم بزرگها نمی توانند؟ چرا هر چه بزرگتر شوی پیدا کردن … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در هیچ | دیدگاه‌ها برای چرا بچه ها راحت با هم دوست می شوند؟ بسته هستند

ما اینجا چه کار می کنیم؟

این سوالی است که دختر چهارساله از مادرش می پرسد وقتی مدرسه تعطیل می شود؛ وقتی حوصله اش سر می رود. می گوید برویم پیش مامان مهری.این سوالی است که من از خودم می پرسم وقتی همسر با من قهر … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در هیچ | دیدگاه‌ها برای ما اینجا چه کار می کنیم؟ بسته هستند

همیشه ماندن… همیشه عاشق ماندن…

بعضی آهنگ های عاشقانه هستند که وقتی می شنوی دلت می خواهد یکی آن را برای تو بخواند؛ تو معشوقِ تویِ آن شعر باشی؛. یکی باشد که اینقدر دوستت داشته باشد که به خاطر تو شاعر بشود؛ از دلتنگی نبودنت … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در هیچ | ۱ دیدگاه

تفاوت فرهنگی

وقتی یک خانم ایرانی و یک خانم فرانسوی با هم جلسه دارند: خانم ایرانی نیم ساعت جلوی آینه به خودش می رسد؛ نیم ساعت لباس اتو می کند و یک صبحانه مفصل می خورد. خانم فرانسوی یک ساعت و نیم … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در هیچ | دیدگاه‌ها برای تفاوت فرهنگی بسته هستند

به خودم که توی آینه نگاه می کنم

به خودم که توی آینه نگاه می کنم………….. به خودم که توی آینه نگاه می کنم………………………. به خودم که توی آینه نگاه می کنم…………………………………… ……………………………………………….. مدتهاست که دیگر به خودم توی آینه نگاه نمی کنم.

منتشرشده در هیچ | دیدگاه‌ها برای به خودم که توی آینه نگاه می کنم بسته هستند

انگیزه

افتاده ام بین یک سری آدم که می گویند انگیزه نداریم کارهایمان را تمام کنیم. من نمی فهمم اصلا که این انگیزه چیست که اینها ندارند. به نظر من همین که اینقدر کار هست خودش به اندازه کافی انگیزه است … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در تردیدها و دغدغه ها, هیچ, یادداشت های روزانه | دیدگاه‌ها برای انگیزه بسته هستند

خوش به حالتان که «گذشته» را دیدید

من فیلم «گذشته» را هفته پیش دیدم تازه. فقط یک روز قبل از اینکه اکرانش در ایران شروع شود. به جرات می توانم بگویم که  اصلا دوستش نداشتم. منی که همه کارهای فرهادی را از زمان داستان یک شهر دنبال … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در هیچ | دیدگاه‌ها برای خوش به حالتان که «گذشته» را دیدید بسته هستند

تکنولوژی

: اینجا همه یا آیفون دارند یا گوشی اندرویدی.– من هیچ کدامشان را ندارم پس … نمی توانم بیایم. پی نوشت: اینجاست که آدم یاد ضرب المثل آفتابه و لگن هفت دست شام و ناهار هیچی می افتد.

منتشرشده در هیچ | دیدگاه‌ها برای تکنولوژی بسته هستند

خون تر… اشک تر

شنیده بودیم بگویند خون فلانی رنگین تر است… اما نشنیده بودیم بگویند اشک فلانی اشک تر است… حالا شنیدیم… گوشمان روشن!

منتشرشده در هیچ | دیدگاه‌ها برای خون تر… اشک تر بسته هستند

زلزله

توی کاخ آرزوهایم زلزله آمد. نمی دانم چند تایشان را باید دفن کنم. هنوز نمی دانم.

منتشرشده در هیچ | دیدگاه‌ها برای زلزله بسته هستند