-
بایگانی
- تیر و مرداد 1403
- بهمن و اسفند 1402
- دی و بهمن 1402
- دی و بهمن 1400
- آذر و دی 1400
- فروردین و اردیبهشت 1400
- آذر و دی 1399
- آذر و دی 1398
- آذر و دی 1397
- تیر و مرداد 1396
- اردیبهشت و خرداد 1396
- اسفند و فروردین 1395
- خرداد و تیر 1395
- اردیبهشت و خرداد 1395
- فروردین و اردیبهشت 1395
- اسفند و فروردین 1394
- بهمن و اسفند 1394
- دی و بهمن 1394
- آذر و دی 1394
- آبان و آذر 1394
- مهر و آبان 1394
- شهریور و مهر 1394
- مرداد و شهریور 1394
- تیر و مرداد 1394
- اردیبهشت و خرداد 1394
- فروردین و اردیبهشت 1394
- اسفند و فروردین 1393
- بهمن و اسفند 1393
- دی و بهمن 1393
- آذر و دی 1393
- آبان و آذر 1393
- مهر و آبان 1393
- شهریور و مهر 1393
- مرداد و شهریور 1393
- تیر و مرداد 1393
- خرداد و تیر 1393
- اردیبهشت و خرداد 1393
- فروردین و اردیبهشت 1393
- اسفند و فروردین 1392
- بهمن و اسفند 1392
- دی و بهمن 1392
- آذر و دی 1392
- آبان و آذر 1392
- مهر و آبان 1392
- شهریور و مهر 1392
- مرداد و شهریور 1392
- تیر و مرداد 1392
- خرداد و تیر 1392
- اردیبهشت و خرداد 1392
- فروردین و اردیبهشت 1392
- اسفند و فروردین 1391
- بهمن و اسفند 1391
- دی و بهمن 1391
- آذر و دی 1391
- آبان و آذر 1391
-
اطلاعات
بایگانی دسته: یادداشت های روزانه
انگیزه
افتاده ام بین یک سری آدم که می گویند انگیزه نداریم کارهایمان را تمام کنیم. من نمی فهمم اصلا که این انگیزه چیست که اینها ندارند. به نظر من همین که اینقدر کار هست خودش به اندازه کافی انگیزه است … ادامهی خواندن
منتشرشده در تردیدها و دغدغه ها, هیچ, یادداشت های روزانه
دیدگاهها برای انگیزه بسته هستند
شب
چند وقت پیش یک مقاله نوشته بودم در باره روشنایی شبهای پاریس. سفارشی بود البته ولی به آدم درستی سفارش داده شده بود. چون من آن موقع فقط شبهای پاریس را دوست داشتم. نه برای اینکه شهر نور است و … ادامهی خواندن
منتشرشده در یادداشت های روزانه
دیدگاهها برای شب بسته هستند
50 سانتیمتر
امروز روز اول حراج بود و روز دفاع هم اتاقیم هم. روز شلوغی بود کلا. رها را ساعت 8 و نیم گذاشتم مهد کودک. مربی اش گفت مگر از تخت افتاده که به این زودی آمده! هیچ وقت قبل از … ادامهی خواندن
منتشرشده در یادداشت های روزانه
دیدگاهها برای 50 سانتیمتر بسته هستند
چشمهایش
خودش را با من مقایسه می کند. نمی بیند که مغزم دارد با سی پی یوی 10 هسته ای کار می کند. نمی بیند که به اندازه ده تا اسب می دوم. نمی بیند که تفریحاتم هم چیزی است که … ادامهی خواندن
منتشرشده در یادداشت های روزانه
دیدگاهها برای چشمهایش بسته هستند
تابستان است آیا؟
امسال دیوانه می شویم از دست این هوا. هفته پیش رفتیم پنکه خریدیم که از گرما نمیریم؛ امروز مجبور شدیم بخاری روشن کنیم. الان من بخاری و پنکه را گذاشته ام کنار هم تا هر کدام را که لازم بود … ادامهی خواندن
منتشرشده در یادداشت های روزانه
دیدگاهها برای تابستان است آیا؟ بسته هستند
لِنگِش کن…
من با اینکه خودم عامه پسند می نویسم (منظورم این است که برای مخاطب عام) اما خیلی از وبلاگ هایی که دوست دارم و دنبال می کنم روشنفکری هستند (منظورم این است که مال آدمهای روشنفکر). این مساله مربوط می … ادامهی خواندن
منتشرشده در وبلاگ, یادداشت های روزانه
دیدگاهها برای لِنگِش کن… بسته هستند
روز اول و آخر؟
امروز صبح با دوچرخه آمده ام دانشگاه. برای اینکه بتوانم موقع ناهار بروم خانه. این تنها روشی است که پیدا کرده ام برای اینکه از وقت ناهارم مثل آدم استفاده کنم… و این اولین قدم است در راستای تغییراتی که … ادامهی خواندن
منتشرشده در یادداشت های روزانه
دیدگاهها برای روز اول و آخر؟ بسته هستند
غیب گفته
1- داریم از پیک نیک برمی گردیم خانه. سوار ماشین که می شوم می بینم یک لیوان را پر یخ کرده و گذاشته توی جالیوانی کنار راننده. قوطی نوشابه را باز می کند و یک کم می ریزد توی لیوان. … ادامهی خواندن
منتشرشده در شبه داستان, یادداشت های روزانه
دیدگاهها برای غیب گفته بسته هستند
دختر یا پسر
می گوید بچه پسر است… کلی ذوق می کنم و تبریک می گویم. انگار که برایم فرق می کند که پسر است. چند وقت پیش هم یک دوست دیگر گفت بچه دختر است… آن بار هم کلی ذوق کردم و … ادامهی خواندن
منتشرشده در فیلسوفانه, یادداشت های روزانه
دیدگاهها برای دختر یا پسر بسته هستند
آشپزهای بالفطره
دوستانم رفته اند با هم شام بیرون. همکلاسیهای فوق لیسانسم. دو تا دختر و پنج تا پسر که البته دو تا از پسرهاکه متاهلند با همسرانشان آمده اند؛ یکی از دختر ها هم با شوهرش آمده و آن یکی دختر … ادامهی خواندن
منتشرشده در یادداشت های روزانه
دیدگاهها برای آشپزهای بالفطره بسته هستند