آشپزهای بالفطره

دوستانم رفته اند با هم شام بیرون. همکلاسیهای فوق لیسانسم. دو تا دختر و پنج تا پسر که البته دو تا از پسرهاکه متاهلند با همسرانشان آمده اند؛ یکی از دختر ها هم با شوهرش آمده و آن یکی دختر هم که شوهرش یکی از آن پنج تاست. همین دوستم که عکس دسته جمعی اشان را گذاشته بود توی فیس بوک و من و آیدا را هم که دوریم تگ کرده بود. غیر از کامنت بازی توی فیس بوک بعدش هم کلی چت کردم. هم با آیدا و هم با یکی از آن پسرانی که هنوز مجرد است. گفت که دخترها مدام از آشپزی اشان تعریف می کرده اند. گفت باورش نمی شده که این دو تا هیچوقت بروند بایستند پای اجاق گاز. گفتم که توی خون همه دخترهاست آشپزی و خانه داری. گفت که ما دخترها را درک نمی کند اصلا. از دیروز دارم به این فکر می کنم که برای این ازدواج نکرده که ترسیده گرسنه بماند. ترسیده که دختری که می پسندد برای ازدواج حاضر نباشد آشپزی کند یا کارهای خانه را انجام دهد. هنوز نمی شناسد ما زنها را که از کودکی بازیهایمان همین چیزهاست و حتی اگر آنگلا مرکل هم بشویم دلمان برای آشپزخانه امان تنگ می شود… فکر کنم هنوز زود است برایش که ازدواج کند.

پی نوشت: اگر تا حالا با  سایت کارگاه آشپزسازی آشنا نشده اید حتما یک سری بزنید. به نظر من که فوق العاده است. یعنی یک جوری خوراکی ها را توضیح داده که آدم دیگر دست و دلش به هیچ کاری نمی رود به جز آشپزی و فکر به آشپزی. دارم می روم خرید تا یکی از غذاهای ایتالیایی که دستور پختش را توضیح داده درست کنم. از سفر ایتالیای ماه پیش فقط همین را می توانم بگویم که علاقه ام به غذاهای ایتالیایی دو برابر شد.

این نوشته در یادداشت های روزانه ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.