بایگانی دسته: یادداشت های روزانه

اعتراض

خواهرم مدتها بود که داشت روی مخ من کار می کرد که بیا برویم لیزر. خودش رفته بود و از نتیجه و از قیمت خیلی راضی بود. من هم با وجود اینکه کلا در اینجور مسائل ترسو هستم اما از … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در سفرنامه, یادداشت های روزانه | 2 دیدگاه

سفر

دو سال پیش که آمدم ایران، شدیدا تحت تاثیر اتفاقاتی که در همان یک سالی که من نبودم افتاده بود قرار گرفتم. همه چیز عوض شده بود. من برای انجام یک کار اداری ساده به دردسرهای عجیب و غریبی می … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در سفرنامه, یادداشت های روزانه | ۱ دیدگاه

من مسافرم

از نظم خانه یک زن بفهمید که ذهنش چقدر منظم است. مثلا از خانه ما که الان انگار زلزله آمده بفهمید که چقدر من حالم خوب است و چقدر فکرم می تواند بیش از ده ثانیه روی یک موضوع متمرکز … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در یادداشت های روزانه | دیدگاه‌ها برای من مسافرم بسته هستند

از خستگی و چیزهای دیگر

7- دوستی دارم که همیشه می گفت یک استخر ممکن است هر چقدر هم که آب بریزی تویش پر نشود؛ اما ممکن است زمانی برسد که یک قطره آب لبریزش کند. مثلِ الانِ من.6- نویسنده کتاب کودک دوساله توی مقدمه … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در یادداشت های روزانه | 4 دیدگاه

لحظه

آدم در یک لحظه می بُرَد. در یک لحظه وا می دهد. در یک لحظه ناامید می شود؛ از یک موقعیت، یک رابطه یا یک هدف. در یک لحظه می فهمد آنچه برایش اینقدر تلاش کرده پوچ است؛ دست نیافتنی … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در یادداشت های روزانه | دیدگاه‌ها برای لحظه بسته هستند

درد

دیروز صبح با حال خوبی از خواب بیدار شدم؛ با وجود اینکه نوبت دندانپزشکی داشتم و رفتن به دندانپزشکی یکی از بزرگترین ترس های زندگیم است. تصمیم داشتم که بعد از دندانپزشکی برگردم خانه و بعد از ناهار بروم لابراتوار. … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در شبه داستان, یادداشت های روزانه | دیدگاه‌ها برای درد بسته هستند

سولیداریته

بعد از دفاع هم اتاقیم دیوید به این نتیجه رسیدم که همه استرس هایم توی زندگی بیهوده بوده اند؛ اضطرابم وقت سمینارها و ارائه ها   و جلسه های مهم و حتی دفاع فوق لیسانسم. با خودم فکر کردم که … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در شبه داستان, یادداشت های روزانه | دیدگاه‌ها برای سولیداریته بسته هستند

این یک بار

سرماخوردگی خانه نشینم کرده. می گویم چند سال بود که اینجوری سرما نخورده بودم. می گوید 6 ماه پیش هم که توی زمستان سرما خوردی همین را گفتی. من البته یادم نمی آید اما با خودم فکر می کنم که … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در یادداشت های روزانه | ۱ دیدگاه

بی کسی

بی کسی یعنی این که وقتی می خواهی بروی سفر کسی را نداشته باشی که بیاید به گلدانهایت آب و به خرگوشت غذا بدهد.

منتشرشده در هیچ, یادداشت های روزانه | دیدگاه‌ها برای بی کسی بسته هستند

خودزنی

یکی از بزرگترین خودزنی هایی که آدم می تواند بکند این است که بنشیند وبلاگ یک بلاگر قدیمی را از اول آرشیوش بخواند و هی تاریخ ها و اسم ها را تطبیق بدهد با زندگی خودش که مثلا “در 8 … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در یادداشت های روزانه | دیدگاه‌ها برای خودزنی بسته هستند