-
بایگانی
- تیر و مرداد 1403
- بهمن و اسفند 1402
- دی و بهمن 1402
- دی و بهمن 1400
- آذر و دی 1400
- فروردین و اردیبهشت 1400
- آذر و دی 1399
- آذر و دی 1398
- آذر و دی 1397
- تیر و مرداد 1396
- اردیبهشت و خرداد 1396
- اسفند و فروردین 1395
- خرداد و تیر 1395
- اردیبهشت و خرداد 1395
- فروردین و اردیبهشت 1395
- اسفند و فروردین 1394
- بهمن و اسفند 1394
- دی و بهمن 1394
- آذر و دی 1394
- آبان و آذر 1394
- مهر و آبان 1394
- شهریور و مهر 1394
- مرداد و شهریور 1394
- تیر و مرداد 1394
- اردیبهشت و خرداد 1394
- فروردین و اردیبهشت 1394
- اسفند و فروردین 1393
- بهمن و اسفند 1393
- دی و بهمن 1393
- آذر و دی 1393
- آبان و آذر 1393
- مهر و آبان 1393
- شهریور و مهر 1393
- مرداد و شهریور 1393
- تیر و مرداد 1393
- خرداد و تیر 1393
- اردیبهشت و خرداد 1393
- فروردین و اردیبهشت 1393
- اسفند و فروردین 1392
- بهمن و اسفند 1392
- دی و بهمن 1392
- آذر و دی 1392
- آبان و آذر 1392
- مهر و آبان 1392
- شهریور و مهر 1392
- مرداد و شهریور 1392
- تیر و مرداد 1392
- خرداد و تیر 1392
- اردیبهشت و خرداد 1392
- فروردین و اردیبهشت 1392
- اسفند و فروردین 1391
- بهمن و اسفند 1391
- دی و بهمن 1391
- آذر و دی 1391
- آبان و آذر 1391
-
اطلاعات
بایگانی دسته: یادداشت های روزانه
بوی لوبیا پلو… عطر مادر
1- یک ماهی هست که دلم لوبیا پلو می خواهد. اول لوبیایش را نداشتیم. بعد که لوبیا خریدیم گوشتمان تمام شد. بعد که گوشت خریدیم من به یک رژیم اجباری محکوم شدم. دو سه روز پیش دیگر نتوانستم تحمل کنم. … ادامهی خواندن
منتشرشده در یادداشت های روزانه
2 دیدگاه
وبلاگ هرجایی
به خودم می گویم بگذار زندگی اش را بکند؛ چه کارش داری؛ بی خیال اینهایی که آمدند و خواندند و رفتند. وبلاگم را می گویم؛ این وبلاگ را. اما نمی توانم. نمی توانم همانجوری باشم که انگار من هیچ چیزی … ادامهی خواندن
منتشرشده در وبلاگ, یادداشت های روزانه
دیدگاهها برای وبلاگ هرجایی بسته هستند
کپی برابر اصل
دیروز رفتیم برای تماشای فیلم کپی برابر اصل کیارستمی. توی یک سالن کوچک در کتابخانه دانشگاه. ما البته فکر می کردیم نمایش توی امفی تئاتر است و برای همین هم با اعتماد به نفس کامل رها را هم برده بودیم … ادامهی خواندن
منتشرشده در تردیدها و دغدغه ها, یادداشت های روزانه
دیدگاهها برای کپی برابر اصل بسته هستند
نوروز است… نوروز 1392
نوروز است… و من به جای اینکه توی خانه باشم و احتمالا مشغول چرت بعد از ناهار، توی یک سمینار نشسته ام و به خاطر بد خوابی دیشب گیجم. دارم به نوروزهای قبل فکر می کنم. نوروز 89 که در … ادامهی خواندن
منتشرشده در یادداشت های روزانه
دیدگاهها برای نوروز است… نوروز 1392 بسته هستند
سالی که نکوست…
۱- امسال خوب شروع شد. رفتیم ایران. خیلی سفر خوبی بود. برای اولین بار بدون هیچ مساله ای گذشت. البته بدون هیچ مساله ای بین خودمان. با دیگرانی که نمی شناختیم تا دلت بخواهد مساله داشتیم. یادم هست که رفته … ادامهی خواندن
منتشرشده در یادداشت های روزانه
دیدگاهها برای سالی که نکوست… بسته هستند
مغزم را جا گذاشته ام
دلم می خواهد یک چیزی بنویسم اما مغزم را جا گذاشته ام. نمی دانم کجا. نشسته ام اینجا توی جلسه اما انگار دارند به زبان چینی حرف می زنند. هیچی نمی فهمم. حتی واقعا هیچی نمی شنونم. انگار که یک … ادامهی خواندن
منتشرشده در از هیچ و همه ... بی ربطِ بی ربط, یادداشت های روزانه
دیدگاهها برای مغزم را جا گذاشته ام بسته هستند
هوایی ام…
هوایی ام… هواییِ شلوغی روزهای آخر سال؛ هواییِ تجریش و سمنوی عمه لیلا و ماهی های قرمز؛ هواییِ سبزه های صف کشیده جلوی گل فروشی ها؛ هواییِ بوی شیشه پاک کن؛ هواییِ سرمایِ عیدِ شمال؛ هواییِ اس ام اس های عیدانه … ادامهی خواندن
منتشرشده در یادداشت های روزانه
دیدگاهها برای هوایی ام… بسته هستند
آفتاب می شود.
روزهایی هست توی زندگی آدم که وقتی بهشان فکر می کنی توی قلبت آفتاب می شود انگار. از کارهایی که کرده ای، از چیزهایی که گفته ای و از آنچه شنفته ای… من هم از این لحظه ها زیاد دارم … ادامهی خواندن
منتشرشده در یادداشت های روزانه
دیدگاهها برای آفتاب می شود. بسته هستند
و داستان متولد می شود – 2
همسر نوبت دکتر داشت. من هم همراهش رفتم. او و دکتر رفتند توی یک اتاق دیگر برای معاینه و من تنها ماندم. یک نقاشی روی دیوار توجهم را جلب کرد. فضایی بود شبیه لابی دانشکده؛ چند سطح در کنار هم … ادامهی خواندن
منتشرشده در از هیچ و همه ... بی ربطِ بی ربط, وبلاگ, یادداشت های روزانه
دیدگاهها برای و داستان متولد می شود – 2 بسته هستند
سال 91 چگونه سالی بود؟
1- سال 91 سال بدی بود؛ پر از تنش. شاید بدترین سال زندگیم. خیلی سخت و پر استرس گذشت. در تمام نیمه دوم سال مریض بودم. در این چند ماه آخر به اندازه تمامی عمرم آنتی بیوتیک خوردم. هیچوقت در … ادامهی خواندن
منتشرشده در تردیدها و دغدغه ها, یادداشت های روزانه
دیدگاهها برای سال 91 چگونه سالی بود؟ بسته هستند