آفتاب می شود.

روزهایی هست توی زندگی آدم که وقتی بهشان فکر می کنی توی قلبت آفتاب می شود انگار. از کارهایی که کرده ای، از چیزهایی که گفته ای و از آنچه شنفته ای… من هم از این لحظه ها زیاد دارم توی زندگیم. بیشتر توی حوالی بیست و دو سالگی، بیست و چهار سالگی و بیست و هفت سالگی… امروز یاد یکی ازروزهای طلایی زندگیم افتادم. چند روز مانده به نوروز ۸۴٫ دلم روشن شد. گرم شد و باز دوباره هوایی شدم…
این نوشته در یادداشت های روزانه ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.