-
بایگانی
- تیر و مرداد 1403
- بهمن و اسفند 1402
- دی و بهمن 1402
- دی و بهمن 1400
- آذر و دی 1400
- فروردین و اردیبهشت 1400
- آذر و دی 1399
- آذر و دی 1398
- آذر و دی 1397
- تیر و مرداد 1396
- اردیبهشت و خرداد 1396
- اسفند و فروردین 1395
- خرداد و تیر 1395
- اردیبهشت و خرداد 1395
- فروردین و اردیبهشت 1395
- اسفند و فروردین 1394
- بهمن و اسفند 1394
- دی و بهمن 1394
- آذر و دی 1394
- آبان و آذر 1394
- مهر و آبان 1394
- شهریور و مهر 1394
- مرداد و شهریور 1394
- تیر و مرداد 1394
- اردیبهشت و خرداد 1394
- فروردین و اردیبهشت 1394
- اسفند و فروردین 1393
- بهمن و اسفند 1393
- دی و بهمن 1393
- آذر و دی 1393
- آبان و آذر 1393
- مهر و آبان 1393
- شهریور و مهر 1393
- مرداد و شهریور 1393
- تیر و مرداد 1393
- خرداد و تیر 1393
- اردیبهشت و خرداد 1393
- فروردین و اردیبهشت 1393
- اسفند و فروردین 1392
- بهمن و اسفند 1392
- دی و بهمن 1392
- آذر و دی 1392
- آبان و آذر 1392
- مهر و آبان 1392
- شهریور و مهر 1392
- مرداد و شهریور 1392
- تیر و مرداد 1392
- خرداد و تیر 1392
- اردیبهشت و خرداد 1392
- فروردین و اردیبهشت 1392
- اسفند و فروردین 1391
- بهمن و اسفند 1391
- دی و بهمن 1391
- آذر و دی 1391
- آبان و آذر 1391
-
اطلاعات
بایگانی دسته: یادداشت های روزانه
امروز…
ما تعطیلیم امروز. تقارن خجسته اول می و بیستم جمادی الثانی. فقط مانده ام که باید روز کارگر را به خودم تبریک بگویم یا روز مادر را!
منتشرشده در یادداشت های روزانه
دیدگاهها برای امروز… بسته هستند
استاااااد خِفت می کنیم!
تا دیروز نمی دانستم این خفت کردن که می گویند یعنی چه. دیروز به توانایی خودم در این زمینه پی بردم. یک گزارش خیلی خیلی مفصل نوشتم برای کریستین که ترجیح داد به جای اینکه کتبی جواب بدهد برایم وقت … ادامهی خواندن
منتشرشده در یادداشت های روزانه
دیدگاهها برای استاااااد خِفت می کنیم! بسته هستند
آخر تعطیلات
به دو سه روز گذشته ام که فکر می کنم همه اش خودم را در حال ظرف شستن می بینم. توی عمرم اینقدر ظرف نشسته بودم که این سه روز. هفته پیش کلا به خودم استراحت داده بودم و فقط … ادامهی خواندن
منتشرشده در یادداشت های روزانه
دیدگاهها برای آخر تعطیلات بسته هستند
کودکان وارث خاطرات تلخ مادرانشانند…
دو سال و چند ماه پیش، اولین ماههای بارداریم، زمانی که فکر می کردم زندگیم در اوج است، یک روز تعطیل مثل بقیه روزهای تعطیل دیگر از خواب بیدار شدم. بدون اینکه بدانم قرار است سخت ترین و بدترین روز … ادامهی خواندن
منتشرشده در تردیدها و دغدغه ها, مادرانه ها, یادداشت های روزانه
دیدگاهها برای کودکان وارث خاطرات تلخ مادرانشانند… بسته هستند
عَسی اَن تَکرَهوا شَیئا…
دو روز پیش سه سال شد. سه سال از روزی که احساس می کردم اگر توی قبر گذاشته بودندم راحت تر می توانستم نفس بکشم. 23 آوریل. بعد از هزار روز، الان بزرگترین آرزویم این شده که از این مختصات … ادامهی خواندن
منتشرشده در یادداشت های روزانه
دیدگاهها برای عَسی اَن تَکرَهوا شَیئا… بسته هستند
Arch. Dr. Ing.
یعنی ایمیل فرستاده این همه عنوان گذاشته اول اسمش. بعد هم که از لوگوی دولت فرانسه تا اوگوی هر سه چهار تا دانشکده ای که کار می کند با آدرسهایشان پایین ایمیل هست.به اضافه عکس و آدرس لینکداینش… خوب یک … ادامهی خواندن
منتشرشده در یادداشت های روزانه
دیدگاهها برای Arch. Dr. Ing. بسته هستند
قلب
آخر هفته نشستم فیلم بی وفا1 را تماشا کردم. ای کاش نکرده بودم البته. چون فیلم هایی که در آنها کسی خیلی ساده و فقط از روی عصبانیت کسی را می کشد خیلی خیلی آزارم می دهد. به نظرم بدترین … ادامهی خواندن
منتشرشده در کهنه خاطرات, یادداشت های روزانه
دیدگاهها برای قلب بسته هستند
زن برای رفع دلتنگی هاش… گریه نمی کنه، خرید می کنه
بی حوصله ام شدید. هی این صفحه ها را ریفرش می کنم انگار که قرار است معجزه ای اتفاق بیفتد و نمی افتد. نه اس ام اسی نه ایمیلی و نه پست تازه ای. هیچ. البته بی حوصلگیم به اینها … ادامهی خواندن
منتشرشده در یادداشت های روزانه
دیدگاهها برای زن برای رفع دلتنگی هاش… گریه نمی کنه، خرید می کنه بسته هستند
دمدمه های اردیبهشت…
یک ماه از بهار گذشت… چه زود…با سرعت یک چشم به هم زدن… قبل از اینکه باورمان بشود بهار شده… اگر زمستان بود هر یک روزش جان آدم را می رساند به لب تا تمام شود.
منتشرشده در یادداشت های روزانه
دیدگاهها برای دمدمه های اردیبهشت… بسته هستند
منم آن ابر وحشی…
اشکم تا دم مشکم آمده… هر چیزی به گریه ام می اندازد. چه خوب باشد و چه بد. چه خوشایند باشد و چه ناراحت کننده. چه تولد باشد و چه مرگ. من اشک می ریزم. از صبح هم این آهنگ … ادامهی خواندن
منتشرشده در یادداشت های روزانه
دیدگاهها برای منم آن ابر وحشی… بسته هستند