-
بایگانی
- تیر و مرداد 1403
- بهمن و اسفند 1402
- دی و بهمن 1402
- دی و بهمن 1400
- آذر و دی 1400
- فروردین و اردیبهشت 1400
- آذر و دی 1399
- آذر و دی 1398
- آذر و دی 1397
- تیر و مرداد 1396
- اردیبهشت و خرداد 1396
- اسفند و فروردین 1395
- خرداد و تیر 1395
- اردیبهشت و خرداد 1395
- فروردین و اردیبهشت 1395
- اسفند و فروردین 1394
- بهمن و اسفند 1394
- دی و بهمن 1394
- آذر و دی 1394
- آبان و آذر 1394
- مهر و آبان 1394
- شهریور و مهر 1394
- مرداد و شهریور 1394
- تیر و مرداد 1394
- اردیبهشت و خرداد 1394
- فروردین و اردیبهشت 1394
- اسفند و فروردین 1393
- بهمن و اسفند 1393
- دی و بهمن 1393
- آذر و دی 1393
- آبان و آذر 1393
- مهر و آبان 1393
- شهریور و مهر 1393
- مرداد و شهریور 1393
- تیر و مرداد 1393
- خرداد و تیر 1393
- اردیبهشت و خرداد 1393
- فروردین و اردیبهشت 1393
- اسفند و فروردین 1392
- بهمن و اسفند 1392
- دی و بهمن 1392
- آذر و دی 1392
- آبان و آذر 1392
- مهر و آبان 1392
- شهریور و مهر 1392
- مرداد و شهریور 1392
- تیر و مرداد 1392
- خرداد و تیر 1392
- اردیبهشت و خرداد 1392
- فروردین و اردیبهشت 1392
- اسفند و فروردین 1391
- بهمن و اسفند 1391
- دی و بهمن 1391
- آذر و دی 1391
- آبان و آذر 1391
-
اطلاعات
بایگانی دسته: چله
چهلمین روز
نمی دانم چهل روز شد یا نه ولی چله تمام شد. از چاه ویلی که احساس می کردم در آن رها شده ام بیرون آمده ام. با تلاش خیلی زیاد و با کمک کسانی که نمی دانم پشتیبانیشان در این … ادامهی خواندن
بگو «نه»
چقدر سخت است نه گفتن… برای من البته که عادت داشته ام هر کاری، چه مرتبط و چه غیرمرتبط را قبول کنم. حتی هر پیشنهادی. حالا وقتی می گویم نه توی دلم خدا خدا می کنم که طرف بیشتر از … ادامهی خواندن
منتشرشده در تجربه های من, تردیدها و دغدغه ها, چله, حال خوب
دیدگاهها برای بگو «نه» بسته هستند
فرشتگان روی زمین
1- می گفتند شب جمعه تمام انبیا و اولیا و فرشتگان می آیند به زیارت امام حسین. برای همین من هم از ساعت سه بعد از ظهر رفتم حرم به تماشای مردم. می خواستم ببینم کدامشان جزو اولیا هستند. می … ادامهی خواندن
منتشرشده در چله
دیدگاهها برای فرشتگان روی زمین بسته هستند
سفری که از من برنمی گردد
همه چیز از آن شب شروع شد. از آن شبی که من برای آن دورهمی که شاید باید در آن نبودم شال آبیم را سرم کردم. اصلا شاید همه چیز از همان شال آبی شروع شد. از همان رنگ آبی. … ادامهی خواندن
منتشرشده در چله
دیدگاهها برای سفری که از من برنمی گردد بسته هستند
روزهای یکی در میان لاک پشتی
دیشب رفتم به مهمانی که … بار قبل بعد از برگشتن ساعت ها بحث کردم که بار بعد که دعوت شوم نمی روم. فلسفه باران این است که آدم نباید به هیچ چیز نه بگوید. می گوید اینکه دعوت ها را … ادامهی خواندن
منتشرشده در چله
دیدگاهها برای روزهای یکی در میان لاک پشتی بسته هستند
شوک
درست وقتی که نشسته ای میان یک دنیای غریبه و داری به آوازی در ستایش مرگ گوش می کنی چند صد متر آن طرف تر رو به جنوب زنی با سرطان دست و پنجه نرم می کند؛ رو به شمال … ادامهی خواندن
منتشرشده در چله
دیدگاهها برای شوک بسته هستند
آنهایی که ناپدید می شوند…
در راستای «خودم شدن» تصمیم گرفته ام که به هیچ پیشنهادی نه نگویم. دقیق ترش یعنی هر جا که دعوت شدم بروم. دیشب هم با اینکه سفر خیلی سختی داشتم و دلم می خواست بخوابم پیشنهاد باران که «بریم یه … ادامهی خواندن
منتشرشده در چله
دیدگاهها برای آنهایی که ناپدید می شوند… بسته هستند
اولین روز چله
این موقعیتی که الان تویش هستم یک جورهایی در زندگیم «اولین» است. اولین باری که هیچ بندی به پایم وصل نیست. از آنجا شروع شد که گفت: یک بالن برای اینکه بتواند اوج بگیرد باید چند تا از کیسه های … ادامهی خواندن