بایگانی دسته: تردیدها و دغدغه ها

فرد و جامعه

استاد کلاس مدیریت تولید گفت که بهینه سازی یک سیستم به معنای بهینه کردن تمامی اجزای آن نیست. یعنی مثلا اگر بخواهیم هزینه های کل را به حداقل برسانیم و برای این کار چند امکان داشته باشیم، بهترین امکان الزاما … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در تجربه های من, تردیدها و دغدغه ها | دیدگاه‌ها برای فرد و جامعه بسته هستند

قدمهایی کوچک برای مسیری طولانی

همه آدمها دنبال عشق می گردند. عشق معجزه ای دارد که تو را هر روز از نو خلق می کند. همه تلاشت برای شاد کردن کسی که دوستش داری و جلب علاقه و محبت او نیرویی می شود که تو … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در تردیدها و دغدغه ها | دیدگاه‌ها برای قدمهایی کوچک برای مسیری طولانی بسته هستند

بخوانید فاتِحَه

جمله ای که بیش از همه چیزهایی که در عمرم خواندم ذهن مرا با خودش درگیر کرده، نوشته ای بوده روی دیوار مدرسه، روز اول مهر سال اول دبیرستان. «برای بعضی هر روز می توان جشن تولد گرفت و بر … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در تردیدها و دغدغه ها, یادداشت های روزانه | دیدگاه‌ها برای بخوانید فاتِحَه بسته هستند

تواناییهای کِشی

1- وقتی رها به دنیا آمد، با خودم فکر می کردم که من قبلا وقتم را چگونه می گذراندم. با حجم کاری که او ایجاد می کرد فکر کردم که قبلا چقدر زندگیم حوصله سر بر بوده. کمی که گذشت … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در تردیدها و دغدغه ها | دیدگاه‌ها برای تواناییهای کِشی بسته هستند

مرا به یاد بیاور…

مرا به یاد بیاور… نه با بیماری و تنهایی و درد و غربت… مرا به یاد بیاور…  با عشق، با هیجانم از رشد موجودی که من به دنیایش آورده ام، با شوقم برای ایجاد روزهایی بهتر برای دوستان و خانواده ام، با … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در تردیدها و دغدغه ها | دیدگاه‌ها برای مرا به یاد بیاور… بسته هستند

چند روایت نامعتبر در باره عشق

درآمد: این پست را شروع می کنم برای اینکه خودم از خلال تجربیات خودم و چیزهایی که از دیگران شنیده ام بفهمم عشق چیست. حتی  از صفحه مربوط به عشق ویکی پدیا هم که همه چیز را تعریف کرده، چیزی دست آدم … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در تردیدها و دغدغه ها | 6 دیدگاه

دلم می خواست خانم شوم ولی … نشد.

مامانم هر وقت می خواست غر بزند می گفت «از سر کار خسته و کوفته برمی گردم خانه؛ تازه باید بروم توی آشپزخانه». برای من بر عکس است. وقتی خسته و کوفته برمی گردم تنها جایی که دلم می خواهد … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در تردیدها و دغدغه ها, مادرانه ها | ۱ دیدگاه

«ربیع» مبارک…

نمی دانم چرا این محرم و صفر که تمام می شود انگار بار سنگینی را از دوشم بر می دارند. انگار هوا سبک می شود. انگار می شود نفس کشید. نمی دانم چرا ولی بعضی روزها سنگین هستند و کش … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در تردیدها و دغدغه ها | ۱ دیدگاه

یک پست ناتمام عجالتا بدون عنوان

آدمیزاد چه موجود عجیبی است. خودش خودش را می شناسد و می داند که چقدر با تشویق شدن خوشحال می شود و چقدر انگیزه پیدا می کند. اما نمی دانم چرا در برابر دیگران خسیس می شود و نمی تواند … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در تردیدها و دغدغه ها | 2 دیدگاه

دنیا کوچک شده…

1- دنیا خیلی کوچک شده. بین این هزاران هزار وبلاگی که هست من باید مستقیم بروم سراغ وبلاگ کسی که «تصادفا» با یکی از اشخاصی که من مدتهاست تلاش می کنم فراموش کنم همکار بوده.2- دنیا خیلی کوچک شده. دوستان … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در تردیدها و دغدغه ها | دیدگاه‌ها برای دنیا کوچک شده… بسته هستند