-
بایگانی
- تیر و مرداد 1403
- بهمن و اسفند 1402
- دی و بهمن 1402
- دی و بهمن 1400
- آذر و دی 1400
- فروردین و اردیبهشت 1400
- آذر و دی 1399
- آذر و دی 1398
- آذر و دی 1397
- تیر و مرداد 1396
- اردیبهشت و خرداد 1396
- اسفند و فروردین 1395
- خرداد و تیر 1395
- اردیبهشت و خرداد 1395
- فروردین و اردیبهشت 1395
- اسفند و فروردین 1394
- بهمن و اسفند 1394
- دی و بهمن 1394
- آذر و دی 1394
- آبان و آذر 1394
- مهر و آبان 1394
- شهریور و مهر 1394
- مرداد و شهریور 1394
- تیر و مرداد 1394
- اردیبهشت و خرداد 1394
- فروردین و اردیبهشت 1394
- اسفند و فروردین 1393
- بهمن و اسفند 1393
- دی و بهمن 1393
- آذر و دی 1393
- آبان و آذر 1393
- مهر و آبان 1393
- شهریور و مهر 1393
- مرداد و شهریور 1393
- تیر و مرداد 1393
- خرداد و تیر 1393
- اردیبهشت و خرداد 1393
- فروردین و اردیبهشت 1393
- اسفند و فروردین 1392
- بهمن و اسفند 1392
- دی و بهمن 1392
- آذر و دی 1392
- آبان و آذر 1392
- مهر و آبان 1392
- شهریور و مهر 1392
- مرداد و شهریور 1392
- تیر و مرداد 1392
- خرداد و تیر 1392
- اردیبهشت و خرداد 1392
- فروردین و اردیبهشت 1392
- اسفند و فروردین 1391
- بهمن و اسفند 1391
- دی و بهمن 1391
- آذر و دی 1391
- آبان و آذر 1391
-
اطلاعات
بایگانی نویسنده: عتیق
لحظه
آدم در یک لحظه می بُرَد. در یک لحظه وا می دهد. در یک لحظه ناامید می شود؛ از یک موقعیت، یک رابطه یا یک هدف. در یک لحظه می فهمد آنچه برایش اینقدر تلاش کرده پوچ است؛ دست نیافتنی … ادامهی خواندن
منتشرشده در یادداشت های روزانه
دیدگاهها برای لحظه بسته هستند
این روزهای مرا جدی نگیرید
دارم همه ذهنم را خالی می کنم که می روم ایران سبک باشم؛ اضافه بار نداشته باشم. اگر پر حرفی می کنم یا نوشته هایم خام و بی کیفیتند ببخشید. چاره دیگری ندارم. کلا اینجا همیشه برایم حکم چرکنویس را … ادامهی خواندن
منتشرشده در وبلاگ
دیدگاهها برای این روزهای مرا جدی نگیرید بسته هستند
درد
دیروز صبح با حال خوبی از خواب بیدار شدم؛ با وجود اینکه نوبت دندانپزشکی داشتم و رفتن به دندانپزشکی یکی از بزرگترین ترس های زندگیم است. تصمیم داشتم که بعد از دندانپزشکی برگردم خانه و بعد از ناهار بروم لابراتوار. … ادامهی خواندن
منتشرشده در شبه داستان, یادداشت های روزانه
دیدگاهها برای درد بسته هستند
جایی که دخترها اجازه ندارند عاشق شوند.
صفر. من کلا خیلی بدم می آید از اینکه کسانی که می روند از ایران مدام از ویژگی ها و امکانات «خارج» هیجان زده شوند و پست بگذارند توی فیس بوک و مدام خارجی ها را تحسین کنند به خاطر … ادامهی خواندن
منتشرشده در تردیدها و دغدغه ها
دیدگاهها برای جایی که دخترها اجازه ندارند عاشق شوند. بسته هستند
سولیداریته
بعد از دفاع هم اتاقیم دیوید به این نتیجه رسیدم که همه استرس هایم توی زندگی بیهوده بوده اند؛ اضطرابم وقت سمینارها و ارائه ها و جلسه های مهم و حتی دفاع فوق لیسانسم. با خودم فکر کردم که … ادامهی خواندن
منتشرشده در شبه داستان, یادداشت های روزانه
دیدگاهها برای سولیداریته بسته هستند
وقتی اعتماد می کنی کامل اعتماد کن.
لباسی که می خواست برای مراسم بپوشد کتی بود که من همان بارهای اول برایش سوغاتی برده بودم. اولش از اینکه بین آن همه لباس این را انتخاب کرده که برای روز به این مهمی تنش کند خوشحال شدم. وقتی … ادامهی خواندن
منتشرشده در شبه داستان
دیدگاهها برای وقتی اعتماد می کنی کامل اعتماد کن. بسته هستند
accepting the situation
توی چند واحد شهرسازی که در دوران لیسانس داشتیم چندین بار فرآیند طراحی شهری را برایمان توضیح دادند. فرآیندی که با پذیرش مساله شروع می شد. accepting the situation . من البته بقیه مراحلش را یادم نیست. چون این به نظرم … ادامهی خواندن
منتشرشده در تردیدها و دغدغه ها
دیدگاهها برای accepting the situation بسته هستند
سه توصیه برای رفتار با آدم ها به شرط چاقو
برای آدم های نزدیک (آدمهای ابدی زندگیتان)به دیگران آن چیزی را هدیه بده که از هیچ جای دیگر نمی توانند به دست آورند. برای آدمهای میانه (کسانی که به واسطه یک شخص، یک مکان یا یک موقعیت با آنها ارتباط … ادامهی خواندن
فلسفه خودمحوری
آدم چه جوری می تواند بفهمد که فلسفه زندگیش الان درست تر است یا قبل؟ هیچ جور. آدم نمی تواند بفهمد. خیلی جرأت می خواهد که بفهمی قبلا اشتباه می کرده ای یا الان داری اشتباه می کنی یا … … ادامهی خواندن
منتشرشده در تردیدها و دغدغه ها
دیدگاهها برای فلسفه خودمحوری بسته هستند
دعای من برای ماه رمضان
خدایا ما را از اینکه فقط تا نوک دماغمان را ببینیم مصون بدار…