از حال بد به حال خوب

می خواهم بنشینم یک سری مطلب بنویسم راجع به حال خوب… اینکه چه کار کنیم که حالمان خوب باشد. البته من هم مثل بیشتر آدمها تئوریم خوب است اما همیشه در عمل لنگ می زنم. اگر بنویسم هم برای خودم یک یادآوری است و هم شاید بتوانم راهی برای عملی شدنشان پیدا کنم.
خیلی از آدمها هستند که دلشان می خواهد حالشان خوب باشد. مثلا خود من. دلم می خواهد که بر خودم تسلط داشته باشم. بتوانم احساساتم را مدیریت کنم. نگذارم هیچ چیزی بیشتر از ارزش واقعی اش آزارم دهد. بتوانم خودم حال خودم را خوب کنم. خیلی هم کتاب خوانده ام که در لحظه خوب بوده اند اما در دراز مدت اثر چندانی نداشته اند. البته شاید من در زمانی که به مشکل برخورده ام به تکنیک هایشان عمل کرده ام اما بعد که مشکل حل شده من هم بی خیال شده ام.
حالا می خواهم به یک برنامه همیشگی برسم. مثل برنامه غذایی نه برای جسم که برای روح. چون فهمیده ام که روحم به مراقبت و توجه نیاز دارد و اگر این توجه و مراقبت را از او دریغ کنم حتما بعدها حسرت خواهم خورد.

سرفصل چیزهایی که فکر می کنم بعدا راجع بهشان بنویسم اینها هستند:
اصالت حال خوب
اصالت شادی
خواب و غذا
توجه به بدن به لحاظ زیبایی
توجه به جسم به لحاظ سلامتی
اکسیژن، هوای خوب، ورزش
آفتاب، ویتامین دی
تعادل بین فعالیت ها
حضور و تعامل با طبیعت
تخلیه کردن احساسات بد: غر زدن، استفراغ روحی
آزاد کردن بدن و تخلیه هیجانات: ورزش، رقص، موسیقی
اشک و لبخند
تجربه معنوی
هنر و خلاقیت
معاشرت، روابط دوستانه، روابط اجتماعی
کمک به دیگران، ایجاد احساس خوب در دیگران به خصوص آدمهایی که غریبه اند یا حداقل دوست نیستند
خلوت
شرکت در امور خیریه (چه برای انسانها و چه برای طبیعت)
دوست داشتن و دوست داشته شدن

منتظر نوشته های خانم همه کاره هیچ کاره باشید!

پی نوشت: همیشه قبل از خواب کلی ایده می آید سراغم و نمی گذارد بخوابم اما صبح که از خواب بیدار می شوم انگار نه انگار. همه را فراموش کرده ام. هر چه بیشتر زمان می گذرد بیشتر مطمئن می شوم که اینکه اسم اینجا را گذاشته ام یادداشت های یک خواب زده زیاد هم بی حکمت نیست.

این نوشته در حال خوب ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.