-
بایگانی
- تیر و مرداد 1403
- بهمن و اسفند 1402
- دی و بهمن 1402
- دی و بهمن 1400
- آذر و دی 1400
- فروردین و اردیبهشت 1400
- آذر و دی 1399
- آذر و دی 1398
- آذر و دی 1397
- تیر و مرداد 1396
- اردیبهشت و خرداد 1396
- اسفند و فروردین 1395
- خرداد و تیر 1395
- اردیبهشت و خرداد 1395
- فروردین و اردیبهشت 1395
- اسفند و فروردین 1394
- بهمن و اسفند 1394
- دی و بهمن 1394
- آذر و دی 1394
- آبان و آذر 1394
- مهر و آبان 1394
- شهریور و مهر 1394
- مرداد و شهریور 1394
- تیر و مرداد 1394
- اردیبهشت و خرداد 1394
- فروردین و اردیبهشت 1394
- اسفند و فروردین 1393
- بهمن و اسفند 1393
- دی و بهمن 1393
- آذر و دی 1393
- آبان و آذر 1393
- مهر و آبان 1393
- شهریور و مهر 1393
- مرداد و شهریور 1393
- تیر و مرداد 1393
- خرداد و تیر 1393
- اردیبهشت و خرداد 1393
- فروردین و اردیبهشت 1393
- اسفند و فروردین 1392
- بهمن و اسفند 1392
- دی و بهمن 1392
- آذر و دی 1392
- آبان و آذر 1392
- مهر و آبان 1392
- شهریور و مهر 1392
- مرداد و شهریور 1392
- تیر و مرداد 1392
- خرداد و تیر 1392
- اردیبهشت و خرداد 1392
- فروردین و اردیبهشت 1392
- اسفند و فروردین 1391
- بهمن و اسفند 1391
- دی و بهمن 1391
- آذر و دی 1391
- آبان و آذر 1391
-
اطلاعات
بایگانی ماهیانه: دی 1392
قهقرا
هر بار که سرما می خورم می گویم که هیچوقت به این بدی مریض نشده بودم. بار بعد… باز هم همین را می گویم.
منتشرشده در یادداشت های روزانه
دیدگاهها برای قهقرا بسته هستند
برادرزاده
امروز، 27 آذر 1392، 18 دسامبر 2013، ما، من و خواهرانم برای اولین بار عمه شدیم. وقتی رها به دنیا آمد برادرم گفت: «من دیگر دایی شده ام باید به من احترام بگذارید و شما خطابم کنید». حالا هم من … ادامهی خواندن
منتشرشده در یادداشت های روزانه
دیدگاهها برای برادرزاده بسته هستند
ثبات یا حرکت؟
۱- نزدیکیهای نوئل است. توی بروشور همه سوپر مارکت ها پر است از مارک های مختلف جگر چرب مرغابی و غذاهای آماده شده. پوستر کنار همه ایستگاه های اتوبوس زیورآلات و عطرهای زنانه است. توی ویترین همه فروشگاه ها لباس … ادامهی خواندن
منتشرشده در تجربه های من, فیلسوفانه
دیدگاهها برای ثبات یا حرکت؟ بسته هستند
زندگی بعد از بچه
چند ماه اول بعد از تولد رها اینقدر کارهای بچه زیاد بود که این سوال برایم پیش می آمد که ما قبلا چگونه زندگی می کردیم بدون اینکه حوصله امان سر برود. زندگیمان اینقدر پر شده بود که شبها مثل … ادامهی خواندن
منتشرشده در یادداشت های روزانه
دیدگاهها برای زندگی بعد از بچه بسته هستند
با خودت مهربان باش…
1- از روزی که گفت «با خودت مهربان باش»، دارم مدام این جمله را در ذهنم زیر و رو می کنم. تازه فهمیده ام که چقدر نسبت به خودم نامهربان بوده ام؛ حتی گاهی بی انصاف و گاهی سخت گیر … ادامهی خواندن
منتشرشده در تردیدها و دغدغه ها, تصمیم ها و برنامه ها
دیدگاهها برای با خودت مهربان باش… بسته هستند
آخِی… گناه داره طفلکی…
این را فهمیده ام که قویترین حسی که در دنیا وجود دارد دلسوزی است. دلسوزی می تواند خشم آدم را در یک لحظه فرو بنشاند و یا نفرتش را در یک لحظه از بین ببرد؛ می تواند باعث شود که … ادامهی خواندن
منتشرشده در فیلسوفانه
دیدگاهها برای آخِی… گناه داره طفلکی… بسته هستند
کم کردن زندگی؛ زیاد کردن زندگی
آدم هر کاری هم که بکند نمی تواند تمام واقعیت های زندگیش را بنویسد. برای اینکه اصلا از خیلی هایش خبر ندارد. خیلی از مسائل را اصلا ندیده و میزان واقعی اهمیت خیلی ها را هم اصلا نفهمیده. مساله، جایی … ادامهی خواندن
منتشرشده در وبلاگ
دیدگاهها برای کم کردن زندگی؛ زیاد کردن زندگی بسته هستند
من محصول جامعه ام هستم
4- امروز صبح هنوز توی رختخواب بودم که همسر گفت چقدر بعضی از این ملت ما بی شعورند. گفتم دوباره چه شده. گفت رفته اند توی صفحه لیونل مسی و آن دخترکِ مجریِ مراسمِ قرعه کشیِ دیروز به فارسی بد … ادامهی خواندن
منتشرشده در بودن
دیدگاهها برای من محصول جامعه ام هستم بسته هستند
آدمها و شهرها
یک سایتی هست به اسم موتیگو که یک کدی دارد می ریزی روی بلاگر و آمار وبلاگت را برایت می گیرد. گرافیکش به نظر من خیلی جذاب است. یک نقشه دارد که رویش نقاطی که از آن کسی آمده و … ادامهی خواندن
۱۸۰ درجه
دیروز همسر یک مصاحبه کاری اینترنتی داشت برای شغلی که توی ایران برایش درخواست داده بود؛ ساعت ۹ صبح. من به جایش استرس داشتم. وقتی دیدم حتی ساعت هم نگذاشته که زودتر بیدار شود و خودش را آماده کند فکر … ادامهی خواندن
منتشرشده در یادداشت های روزانه
4 دیدگاه