مسابقه هوش یا چه چیز غیر معمولی در این عکس وجود دارد؟

عکس بالا را با دقت نگاه کنید.

نقطه قهوه ای رنگی که در وسط تصویر می بینید موجودی است به نام مونبار. مونبار عروسک کلاس رهاست در مدرسه. همه فعالیت ها و برنامه ها و داستان ها بر محوریت او شکل می گیرد. مونبار هر آخر هفته مهمان خانه یکی از بچه ها می شود و باید تعطیلات جذابی را بگذارد تا معلم بتواند با روایت داستانش در طول هفته بعد برای بچه ها، دایره لغاتشان را گسترده تر کند.

آن کسی که می بینید مونبار را بغل کرده منم. یک دانشجوی دکترای طراحی شهری در فرانسه و فارغ التحصیل از بهترین دانشکده معماری ایران. آن چیز سیاه رنگی که دستم است یک دوربین نیکون نسبتا حرفه ای است.

اینجایی هم که می بینید میدان استانیسلاس است در نانسی. یکی از بهترین میدان های فرانسه. غیر از زیبایی خود میدان، در وسطش یک کار لند آرت اجرا شده. کاری که جزئیاتش می تواند یک معمار را ساعت ها سرگرم کند.

حالا یک سوال: فکر می کنید من دارم از چه چیزی عکس می گیرم؟ از ساختمان های اطراف میدان؟ از مجسمه ها و طلاکاریها؟ از لند آرت وسط؟ از جزئیات محوطه سازی؟ … متاسفم. هیچکدام. من دارم سعی می کنم از رهای چموشِ دوربین گریز عکس بگیرم برای اینکه بتوانم دفترچه فعالیت مونبار را پر کنم. پس چرا مونبار را من بغل کرده ام؟ برای اینکه رها حاضر نیست خودش را سوژه عکاسی من بکند و می داند که اگر مونبار نباشد عکسهایم به درد تکلیف آخر هفته ام نمی خورد.

من با تلاش خیلی زیاد مونبار را سرگرم کردم این آخر هفته. سعی کردم فعالیت هایی که انجام می دهیم با کارهایی که بقیه بچه ها کرده اند متفاوت باشد. سعی کردم به اندازه کافی مطلب جدید داشته باشم برای نوشتن.

یکشنبه شب،  یک بحث خیلی جالب معمارانه داشتیم با همسر. من به بزرگترین و جذاب ترین تئوری شخصی خودم در باره روح مکان، هویت و رابطه منظر با ناظر رسیدم. حالا فکر می کنید نتیجه این بحث ها چه شد؟ یک مقاله؟ بخشی از یک کتاب؟ یک پست در یک وبلاگ تخصصی؟ نه… اشتباه می کنید. نتیجه این شد:

دفترچه مونبار پر از فعالیت های متنوع و کلی داستان برای معلمش که بتواند یک هفته دو گروه سی نفری شاگردانش را سرگرم کند.

سال دوم لیسانس که بودم یک استادی داشتیم که می گفت: وقت گذاشتن روی دانشجوهای دختر حماقت است؛ خیلی خوب کار می کنند اما … وقتی که به سن بازدهی می رسند ازدواج می کنند و می روند دنبال شوهر و بچه. آن موقع به حرفش خندیدم اما الان… حداقل فایده معماری خواندنم این بود که صفحه ما به نسبت بقیه عکسهای بهتر و کمپوزیسیون متعادل تری داشت! آدم باید همیشه نیمه پر لیوان را ببیند.

این نوشته در رها, کهنه خاطرات, مادرانه ها, یادداشت های روزانه ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.

9 دیدگاه دربارهٔ «مسابقه هوش یا چه چیز غیر معمولی در این عکس وجود دارد؟»

  1. زری می‌گوید:

    سلام.
    فوق العاده بود. یعنی فکر میکنم این یکی از بهترین پستهایی بود که خونده بودم، چه تو وبلاگ تو و یا وبلاگ دیگران.
    عالی بود. روزهایتان سرشار از تنوع!

  2. هما می‌گوید:

    من درک نکردم تئوری شخصیتون رو!
    “تئوری شخصی خودم در باره روح مکان، هویت و رابطه منظر با ناظر رسیدم. ”

    چه رها شیرینه 🙂

  3. سارا می‌گوید:

    عتیق جان پست زیبایی بود و چه کار جالبی میکنن توی مهد
    برای من که مربی پیش دبستانی هستم ایده ی بسیار جالبی بود برای بچه ها
    اگر بتونی بازم از برنامه های خاص مهدشون بزاری بسیار ازت ممنون میشم دلم میخواد برای بچه ها کاری انجام بدم که سالها بعد بگن ما تو پیش دبستانی این کارها رو انجام میدادیم نه فقط حفظ چند تا شعر و سوره و رنگ کردن چند تا پلوکپی

    • عتیق می‌گوید:

      خوب دختر من الان تازه یک ماهه و نیمه که میره مدرسه. ولی توی این مدت دو تا کارشون خیلی جالب بود غیر از این عروسک. یکی اینکه رنگ ها رو توی چند هفته جدا به بچه ها یاد میدن و روز آخر هفته باید همه بچه ها لباس رنگ اون هفته رو بپوشن و یه عکس دسته جمعی از همه می گیرن. یکی هم اینکه یه هفته داشتن به اسم هفته مزه ها (که البته این رو توی مهد هم داشتن). یه روز دسته جمعی کیک درست کردن، یه روز کمپوت، یه روز هم سوپ. توی مهد روز آخر از خانواده ها خواستن که هر کس یه خوراکی مربوط به کشورش رو بیاره و یه عصرونه همه با هم بخورن. یعنی پدر و مادرها با بچه ها. البته توی مهد با اینکه بیست سی تا بچه بیشتر نبودن ولی تنوع ملیت خیلی زیاد بود که الان توی مدرسه اینجوری نیست. یه چیز خیلی خوب (که البته بعضی وقتها بد میشه) اینه که ایمیل یکی از والدین رو گرفتن و عکس ها و اطلاعات لازم رو برای آدم ایمیل می کنن. مثلا عکس هفته قرمزشون رو همون شب برامون فرستادن. اینکه آدم می فهمه توی مدرسه چه خبر بوده خیلی خوبه.

  4. هما می‌گوید:

    :)))) فک کردم از توی این پست باید می فهمیدیم خودمون 😀 اینه فک کردم من نمیفهمم 😀

  5. میچکا می‌گوید:

    خیلی جالب بود برام تو مدرسه به بالا رفتن شعور اجتماعی بچه ها کمک میکنن و برنامه های دیگه ای هم که گفتی واقعا خوب بود خیلی کارشون درسته 😉
    چقدرم خوبه که رشته تحصیلی پدرا و مادرا تو زندگیشون و … تاثیر مثبت داشته باشه

  6. نت سل می‌گوید:

    اون آخر متنت خیلی نزدیک بود بهم.

دیدگاه‌ها غیرفعال هستند.