زیبایی

تلویزیون جمعه شبها یک برنامه ای پخش می کند که در آن یک طراح به آدمها کمک می کند مناسب تر لباس بپوشند و ظاهر بهتری داشته باشند. بار اول سه هفته پیش بود که دیدم. به نظرم کل قضیه خیلی خنده دار بود که مثلا یک آدمی به ذهنش نرسد که می تواند برود توی فروشگاه و آنقدر مدل های مختلف را امتحان کند تا بالاخره از یک مدلی خوشش بیاید؛ یا اینکه مثلا به فکرش نرسد موهایش را رنگ کند، آرایش کند و یا ابروهایش را بردارد.
دیزاینر کار خاصی انجام نمی داد. لباس های مختلفی را پیشنهاد می داد برای پرو کردن و وقتی شرکت کننده از یک لباس خوشش می آمد همان را مبنا قرار می داد و بر اساسش یک استایل لباس برایشان تعریف می کرد. بعد هم می بردشان آرایشگاه و … تمام. به نظرم رسید این کار را هر کسی می تواند انجام دهد؛ نیاز به متخصص ندارد.
این هفته دوباره نشستم برنامه را تماشا کردم؛ این بار با دقت بیشتر. آدمهایی که آمده بودند همه اشان یک جورهایی مشکل داشتند؛ یکی پدر و مادرش را در کودکی از دست داده بود، یکی اختلال جنسی داشت و یکی سالها با یک بیماری سخت دست و پنجه نرم کرده بود. اینها باعث شده بودند که آن شخص از توجه به زیبایی ظاهریش دست بردارد و همیشه با یک جور لباس بگردد و علاقه ای به تغییرش نداشته باشد. یکی اشان همیشه لباس ورزشی می پوشید؛ یکی بلوز یقه اسکی و شلوار جین و کفش اسپرت، یکی تی شرت و شلوار سیاه خیلی گشاد با نقش های کارتونی. زنها لباسشان «زنانه» نبود و مردها هپلی بودند. ابتدای برنامه یک عکس از زمان حال شرکت کننده نشان می داد و یک عکس از زمانهای دورش که هنوز به سر و وضع و زیباییش اهمیت می داد. در مرحله اول از شرکت کننده خواسته می شد که دو ساعت بی حرکت در یک مکان عمومی بایستد. مردم می آمدند و می دیدندش و در باره اش نظر می دادند؛ نظرهای خیلی تند. شنیدنش مرحله بعدی بود که دردناک بود عمیقا. ولی شخص را آماده می کرد که تغییر را بپذیرد. بعد طراح با حوصله لباس پیشنهاد می داد. برای یکی از شرکت کننده ها این مرحله یازده ساعت طول کشید. اینجا بود که فهمیدم این یک پرو ساده نیست. کمپلکس های درونی شرکت کننده خودشان را اینجا نشان می دادند. مثلا آن کسی که همیشه یقه اسکی می پوشید از این که لباسی بپوشد که یقه اش کمی بازتر باشد واقعا وحشت داشت. یا آن دیگری که همیشه لباس های گشاد می پوشید از اینکه لباس به بدنش بچسبد چندشش می شد؛ تصویر ذهنی بدی داشت از بدنش. اینقدر که در اولین تلاش ها، انتخاب طراح به نظرش زیبا هم نمی آمد. بعدتر که زمان می گذشت و طراح برایش دلایل انتخاب ها را توضیح می داد وحشتش کمتر می شد. کم کم شرکت کننده خودش را در لباس های جدید زیبا می دید و می پذیرفت که می تواند شکل دیگری لباس بپوشد و مثلا اگر یقه اش کمی باز باشد اتفاق وحشتناکی نمی افتد. توی همین مرحله طراح یک سری پیشنهادهای عمومی هم می داد؛ مثلا اینکه اگر از بخشی از هیکلتان خوشتان نمی آید، سعی کنید آن بخشی را که دوست دارید با رنگ یا مدل نمایان تر کنید تا توجهتان بیشتر به آن سمت جلب شود.
مرحله بعدی به قول خودشان زیباسازی بود. برای یکی برداشتن ابرو، برای دیگری کوتاه کردن و رنگ موها و برای یکی سفید کردن دندان ها. مرحله آخر هم آرایش کردن بود. بیشتر البته شبیه گریم و خیلی طبیعی.
آدمی که از برنامه بیرون می آمد لبخندش متفاوت بود، نگاهش فرق می کرد و اعتماد به نفسش توی حرف زدن چندین برابر شده بود؛ می توانست خودش را دوست داشته باشد و به زیباییش ببالد.
اولین بار بود که اینقدر واضح تاثیر زیبایی را می دیدم در اعتماد به نفس. عکسش را می گذارم شما هم ببینید:

پی نوشت: کلی نتیجه می شود گرفت از این چیزی که نوشتم. از اینکه اگر حالتان زیاد خوب نیست یک کم به خودتان بیشتر برسید تا اینکه اجازه دهید خودتان و بچه هایتان متنوع لباس بپوشند. برای من همین بس که دیگر از اینکه مهم ترین دغدغه رها این باشد که مامان و بابا مال او هستند و او خوشگل است ناراحت نمی شوم!

این نوشته در تجربه های من ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.

9 دیدگاه دربارهٔ «زیبایی»

  1. Anonymous می‌گوید:

    خیلی جالب بود منم نیاز به یه همچین چیزی دارم!

    • عتیق می‌گوید:

      فکر کنم شرکت توی برنامه اش زیاد آسون نباشه. ولی آدم خودش می تونه تقریبا این کار رو برای خودش انجام بده. اگه خارج از ایران زندگی کنین که راحته. می ری توی مغازه و ۲۰ دست لباس هم که پرو کنی کسی چیزی نمی گه. اگه توی ایران باشی یه کم سخت تره. ولی یه روش پیشنهادی اینه که چون توی ایران فروشنده ها نمی ذارن که آدم چند دست لباس پرو کنه ولی چیزی نخره یه کلک بهشون بزنی. اونم اینکه همزمان چند دست لباس رو ببری توی اتاق پرو و بپوشی. بعد که خواستی بیای بیرون مثلا موبایلت زنگ بزنه و شروع کنی به حرف زدن و انگار که مکالمه اینقدر مهمه که تو اصلا متوجه اطرافت نیستی لباس ها رو بذاری روی پیشخوان و بدون توجه به فروشنده بیای بیرون. می تونی دم در که رسیدی یه مرسی هم بگی که زیاد خشک و خالی نباشه!

    • Anonymous می‌گوید:

      :)))) مرسی، من تیپم دخترونه س و میخوام نقل مکان کنم به تیپ خانومی و زیبا ولی هنوز موفق نشدم :س هرچی میخرم بازم دخترونه در مییاد…
      و درست هم نمی دونم چه مدل لباس مجلسی بهم بیشتر مییاد…
      سعی میکنم کلکتو خوب پیاده کنم
      بیشتر دوس دارم مثلا یکی اندام منو ببینه و بهم بگو چه مدل لباسایی به من بیشتر مییاد و شییییییییییک تر نشونم میده 🙂

    • عتیق می‌گوید:

      خوب من چند تا توصیه کلی می تونم بکنم
      یکی اینکه در نگاه اول اون چیزی که به نظر من یه تیپ دخترونه رو از خانومانه متمایز می کنه کیف و کفشه. اگه بخوای به نظر شیک بیای نباید کفش ورزشی یا خیلی اسپرت بپوشی. نمی گم الزاما پاشنه دار ولی ترجیحا چرم، جیر یا ورنی
      دوم به رنگ خیلی دقت کن. رنگ های گرم خانومانه تر هستن. قهوی، کرمی، بژ و طلایی. اگه بخوای مشکی بپوشی کنارش یا یه المان قرمز داشته باش یا یه المان زرد اُکر یا طلایی. رنگ های صورتی و خاکستری زرد و آبی اصلا خوب نیستن. سورمه ای و فیروزه ه ای هم در صورتی که باهاشون قهوه ای استفاده بشه خوب هستن.
      سوم هم اینکه توی خیابون به ملت نگاه کن. هر کی به نظرت شیک اومد رو سعی کن به خاطر بسپاری. بعدا که این آدمها رو با هم مقایسه کنی می تونی المان های مشترکشون رو بفهمی. یا اینکه عینا از یکی شون تقلید کنی.

    • Anonymous می‌گوید:

      اوهوم ممنونم از توضیحاتت 🙂
      من ۲۵ سالم هست ولی به چهره م میگند میخوره ۱۷ !
      سعی می کنم به اینایی که گفتی توجه کنم 🙂
      آره من خیلی وقته تصمیم دارم کیف خانومی بخرم ولی هنوز نخریدم :س همشون معمولیه؛ مثلا کیف گلیمی، طرح دار و قرمز کوچولو یا سبز کمرنگ و این چیزای مشترک هست :س

  2. Anonymous می‌گوید:

    خیلی برام سخته یک کیف خانومی خوب پیدا کنم و مطابق با سلیقه م باشه :س

دیدگاه‌ها غیرفعال هستند.