-
نوشتههای تازه
- به خانه برگشتیم… نبودید…
- به خانه برمی گردیم…
- دخترم رز
- بعد از اینکه دفاع کردی چه کار می کنی؟
- «استقلال» بهتر است یا «پیروزی»؟
- جامعه ای که سوسیالیسم دو طبقه اش کرد
- بیهوده
- چهلمین روز
- بگو «نه»
- خانم علی نژاد چه کسی متولی «اجازه خروج» است؟
- یکی زندگی را گذاشته روی دور کُند
- سفری که از من برنمی گردد
- روزهای یکی در میان لاک پشتی
- شوک
- آنهایی که ناپدید می شوند…
- Born to be ME
- دیگر دستهایم بسته نیست!
- کسی که داستان زندگی ما را می نویسد چگونه فکر می کند؟
- با ملاحظه تر باشیم… فقط کمی…
- یلدا مبارک
بایگانی
- جولای 2017 (1)
- می 2017 (1)
- مارس 2017 (1)
- ژوئن 2016 (1)
- می 2016 (3)
- آوریل 2016 (3)
- مارس 2016 (6)
- فوریه 2016 (1)
- ژانویه 2016 (2)
- دسامبر 2015 (4)
- نوامبر 2015 (2)
- اکتبر 2015 (2)
- سپتامبر 2015 (2)
- آگوست 2015 (1)
- جولای 2015 (2)
- می 2015 (7)
- آوریل 2015 (3)
- مارس 2015 (4)
- فوریه 2015 (3)
- ژانویه 2015 (3)
- دسامبر 2014 (9)
- نوامبر 2014 (8)
- اکتبر 2014 (11)
- سپتامبر 2014 (10)
- آگوست 2014 (5)
- جولای 2014 (14)
- ژوئن 2014 (4)
- می 2014 (6)
- آوریل 2014 (2)
- مارس 2014 (1)
- فوریه 2014 (8)
- ژانویه 2014 (9)
- دسامبر 2013 (19)
- نوامبر 2013 (25)
- اکتبر 2013 (19)
- سپتامبر 2013 (21)
- آگوست 2013 (15)
- جولای 2013 (37)
- ژوئن 2013 (47)
- می 2013 (29)
- آوریل 2013 (52)
- مارس 2013 (47)
- فوریه 2013 (28)
- ژانویه 2013 (45)
- دسامبر 2012 (28)
- نوامبر 2012 (8)
دستهها
- آرزوها (۲)
- از هیچ و همه … بی ربطِ بی ربط (۳۵)
- به خانه برمی گردیم (۲)
- بودن (۴)
- پیش درآمد (۷)
- تجربه های من (۲۶)
- ترجمه (۸)
- تردیدها و دغدغه ها (۱۰۹)
- تصمیم ها و برنامه ها (۶)
- تصویرسازی (۱)
- تمرین نوشتن (۲)
- چله (۸)
- حال خوب (۱۱)
- دستهبندی نشده (۳۷)
- رها (۱۶)
- سفرنامه (۱۲)
- شبه داستان (۲۲)
- شدن (۳)
- عکس (۵)
- فیلسوفانه (۳۱)
- کهنه خاطرات (۲۶)
- مادرانه ها (۲۲)
- معلمانه (۳)
- نامه ها (۱)
- هستن (۷)
- هیچ (۶۰)
- وبلاگ (۵۷)
- یادداشت های روزانه (۱۹۶)
آخرین دیدگاهها
بایگانی دسته: رها
ای کاش همیشه آرزوهای آدم توی کمد انباری خانه اشان بود.
رها از ایران با خودش دو تا «علاقه» سوغاتی آورد. لاک و تخم مرغ شانسی.ناخن لاک زده را اصلا قبلا ندیده بود. من که اینقدر اهلش نیستم که توی سفر از تهران به شیراز که از بازرسی فرودگاه رد می … ادامهی خواندن
ارسال شده در رها, شبه داستان, یادداشت های روزانه
دیدگاهها برای ای کاش همیشه آرزوهای آدم توی کمد انباری خانه اشان بود. بسته هستند
سشواک
رها دیروز می گه: «مامان بیا یه لحظه بشین موهاتو شونه بکشم گل سر بزنم.»… خنده ام گرفت از جمله اش و آمدم نشستم. بعد از کلی ور رفتن به کله من می گه: «حالا بریم سشواک بکشیم.» پی نوشت: … ادامهی خواندن
ارسال شده در رها
دیدگاهها برای سشواک بسته هستند
آموزش زبان فرانسه به روش رهایی
نوشابه می شود: le shabé لُشابهنقاشی می شود: la ghashi لَقاشیلگن می شود: la gan لَ گنموبایل می شود: le baille لُبای نگاه کن می شود: l’éga kon لِگا کنو همبرگر هم می شود: l’ambérgér لَمبرگر حالا کی می گه … ادامهی خواندن
ارسال شده در رها
دیدگاهها برای آموزش زبان فرانسه به روش رهایی بسته هستند
بر این جمله گر جان فشانم رواست
یعنی ۹ ماه حاملگی بکش… بعد ۴ ماه بی خوابی و خستگی شیر دادن و … بچه بزرگ کن؛ آنوقت برود توی بغل بابایش خودش را قایم کند و بگوید moi, c’est à baba . یعنی اولین جمله ای که … ادامهی خواندن
ارسال شده در رها, یادداشت های روزانه
دیدگاهها برای بر این جمله گر جان فشانم رواست بسته هستند
رها و تارا
آیدین را قبل از آن شب چند بار در جمع ایرانیان دیده بودم. در مورد معماری حرف زدیم. قرار یک کار هم گذاشتیم؛ اینکه برای مجله ما با یک معمار فرانسوی مصاحبه کند؛ اما فقط در همین حد. کلیات و … ادامهی خواندن
ارسال شده در رها, کهنه خاطرات, مادرانه ها
۳ پاسخ
سلام به روی…
رها یاد گرفته است که بگوید سلام به روی ماهت… به چشمون سیاهت… تازه با این جمله معلوم شد که فارسی را با لهجه حرف می زند. ما که می دانستیم البته. اما حالا همه فهمیدند. خیلی بامزه می گوید… … ادامهی خواندن
ارسال شده در رها, یادداشت های روزانه
دیدگاهها برای سلام به روی… بسته هستند