-
بایگانی
- تیر و مرداد 1403
- بهمن و اسفند 1402
- دی و بهمن 1402
- دی و بهمن 1400
- آذر و دی 1400
- فروردین و اردیبهشت 1400
- آذر و دی 1399
- آذر و دی 1398
- آذر و دی 1397
- تیر و مرداد 1396
- اردیبهشت و خرداد 1396
- اسفند و فروردین 1395
- خرداد و تیر 1395
- اردیبهشت و خرداد 1395
- فروردین و اردیبهشت 1395
- اسفند و فروردین 1394
- بهمن و اسفند 1394
- دی و بهمن 1394
- آذر و دی 1394
- آبان و آذر 1394
- مهر و آبان 1394
- شهریور و مهر 1394
- مرداد و شهریور 1394
- تیر و مرداد 1394
- اردیبهشت و خرداد 1394
- فروردین و اردیبهشت 1394
- اسفند و فروردین 1393
- بهمن و اسفند 1393
- دی و بهمن 1393
- آذر و دی 1393
- آبان و آذر 1393
- مهر و آبان 1393
- شهریور و مهر 1393
- مرداد و شهریور 1393
- تیر و مرداد 1393
- خرداد و تیر 1393
- اردیبهشت و خرداد 1393
- فروردین و اردیبهشت 1393
- اسفند و فروردین 1392
- بهمن و اسفند 1392
- دی و بهمن 1392
- آذر و دی 1392
- آبان و آذر 1392
- مهر و آبان 1392
- شهریور و مهر 1392
- مرداد و شهریور 1392
- تیر و مرداد 1392
- خرداد و تیر 1392
- اردیبهشت و خرداد 1392
- فروردین و اردیبهشت 1392
- اسفند و فروردین 1391
- بهمن و اسفند 1391
- دی و بهمن 1391
- آذر و دی 1391
- آبان و آذر 1391
-
اطلاعات
بایگانی نویسنده: عتیق
کسی که داستان زندگی ما را می نویسد چگونه فکر می کند؟
فرض کنید داستان فیلمی که دارید تماشا می کنید این گونه شروع شود: دختر و پسری که در همسایگی هم زندگی می کنند عاشق هم شوند و نامه های عاشقانه رد و بدل کنند. بعد به هم برسند و ازدواج … ادامهی خواندن
منتشرشده در تردیدها و دغدغه ها, هیچ, یادداشت های روزانه
3 دیدگاه
با ملاحظه تر باشیم… فقط کمی…
امروز در حالیکه داشتم می رفتم به سمت بانک و در ذهنم برای ادامه مسیر برنامه ریزی می کردم، زنی جلویم را گرفت و با صدای خیلی آهسته چیزی گفت؛ کنار یک مغازه پاستا فروشی. نمی شنیدم. هدفون را از … ادامهی خواندن
منتشرشده در تردیدها و دغدغه ها, یادداشت های روزانه
6 دیدگاه
وسواس روز دوشنبه
امروز یک مرضی را در خودم کشف کردم به اسم وسواس دوشنبه صبح. همیشه داشتم ولی نمی دانستم که اینقدر شدید است. دوشنبه ها همه دیوارها و درها به نظرم لک دارند، همه فرشها کج پهن شده اند، پرده ها … ادامهی خواندن
منتشرشده در یادداشت های روزانه
دیدگاهها برای وسواس روز دوشنبه بسته هستند
در آستانه سی و چهار سالگی
خیلی ها داستان پستچی چیستا یثربی را دنبال کردند. من هم از قسمت هفدهم به بعد هر روز صبح که چشمانم را باز می کردم قبل از اینکه از تخت بیرون بیایم قسمت جدید را می خواندم. حتی شجاعت اینکه بتوانم … ادامهی خواندن
منتشرشده در تردیدها و دغدغه ها, هیچ, یادداشت های روزانه
2 دیدگاه
جمعه سیزدهم
کار به عنوان یک تولید کننده محتوای نوشتاری استعدادِ نداشته ام در نوشتن را گرفته. خیلی وقتها خیلی حرفها هست که دلم می خواهد بزنم ولی… از تصور اینکه دوباره در حال تایپ کردن باشم حس بدی پیدا می کنم. … ادامهی خواندن
منتشرشده در تجربه های من, تردیدها و دغدغه ها, هیچ, یادداشت های روزانه
5 دیدگاه
دوست داشتن یعنی چه؟
به خودم که نگاه می کنم می بینم از دوست داشتن فقط «دل تنگی» اش را یاد گرفته ام. حجم دلتنگی ام هم هیچ ربط منطقی به حجم دوست داشتنم ندارد. یعنی حتی ممکن است یک نفر باشد که آنقدرها … ادامهی خواندن
منتشرشده در هیچ
دیدگاهها برای دوست داشتن یعنی چه؟ بسته هستند
وای بر کم فروشان
این بار از اولین لحظه ورودم به ایران فهمیدم که چیزی عوض شده. بارهای قبل می گفتم که آدمها خسته اند؛ با مهربانیهای کوچک می شود خستگیشان را در کرد. این بار اما… خیلی بار شد که سلام کردم و … ادامهی خواندن
ته خستگی
ته خستگی تنها عبارتی است که با آن می توانم حال این روزهایم را توصیف کنم. روزهای پایانی تابستان که می شد روزهای آرامی باشد تبدیل شد به روزهای طوفانی و شبهای پر کابوس. به سه هفته گذشته ام که … ادامهی خواندن
منتشرشده در هیچ
دیدگاهها برای ته خستگی بسته هستند
آزار جنسی – شکنجه جنسیتی – عینک سیاه
امروز در فیس بوک دیدم که چند خانم توریست ایتالیایی در گزارش سفرشان به ایران نوشته اند که به آنها تجاوز جنسی شده. کامنت ها فضاهای کاملا متفاوتی داشت. بعضی ها می گفتند به این شوری هم که آنها گفته … ادامهی خواندن
منتشرشده در تجربه های من, کهنه خاطرات
3 دیدگاه
کمی آهسته تر…
این اواخر اینقدر مریض می شدم که مریضی هایم برای همه شده بود معما. حتی بار آخر دکترم هم می ترسید برای معاینه به من نزدیک شود. هفته پیش هر روز رفتم دکتر. یک روز نفسم بالا نمی آمد؛ یک … ادامهی خواندن
منتشرشده در تجربه های من, تصمیم ها و برنامه ها, شدن
2 دیدگاه