بایگانی نویسنده: عتیق

با خودت مهربان باش…

1- از روزی که گفت «با خودت مهربان باش»، دارم مدام این جمله را در ذهنم زیر و رو می کنم. تازه فهمیده ام که چقدر نسبت به خودم نامهربان بوده ام؛ حتی گاهی بی انصاف و گاهی سخت گیر … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در تردیدها و دغدغه ها, تصمیم ها و برنامه ها | دیدگاه‌ها برای با خودت مهربان باش… بسته هستند

آخِی… گناه داره طفلکی…

این را فهمیده ام که قویترین حسی که در دنیا وجود دارد دلسوزی است. دلسوزی می تواند  خشم آدم را در یک لحظه فرو بنشاند و یا نفرتش را در یک لحظه از بین ببرد؛ می تواند باعث شود که … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در فیلسوفانه | دیدگاه‌ها برای آخِی… گناه داره طفلکی… بسته هستند

کم کردن زندگی؛ زیاد کردن زندگی

آدم هر کاری هم که بکند نمی تواند تمام واقعیت های زندگیش را بنویسد. برای اینکه اصلا از خیلی هایش خبر ندارد. خیلی از مسائل را اصلا ندیده و میزان واقعی اهمیت خیلی ها را هم اصلا نفهمیده. مساله، جایی … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در وبلاگ | دیدگاه‌ها برای کم کردن زندگی؛ زیاد کردن زندگی بسته هستند

من محصول جامعه ام هستم

4- امروز صبح هنوز توی رختخواب بودم که همسر گفت چقدر بعضی از این ملت ما بی شعورند. گفتم دوباره چه شده. گفت رفته اند توی صفحه لیونل مسی و آن دخترکِ مجریِ مراسمِ قرعه کشیِ دیروز به فارسی بد … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بودن | دیدگاه‌ها برای من محصول جامعه ام هستم بسته هستند

آدمها و شهرها

یک سایتی هست به اسم موتیگو که یک کدی دارد می ریزی روی بلاگر و آمار وبلاگت را برایت می گیرد. گرافیکش به  نظر من خیلی جذاب است. یک نقشه دارد که رویش نقاطی که از آن کسی آمده و … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در وبلاگ | 4 دیدگاه

۱۸۰ درجه

دیروز همسر یک مصاحبه کاری اینترنتی داشت برای شغلی که توی ایران برایش درخواست داده بود؛ ساعت ۹ صبح. من به جایش استرس داشتم. وقتی دیدم حتی ساعت هم نگذاشته که زودتر بیدار شود و خودش را آماده کند فکر … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در یادداشت های روزانه | 4 دیدگاه

ده سال گذشته

ده سال پیش بود. یکی از پسرهای همدانشکده ای عاشق دوست من شد. دوست من عاشق کس دیگری بود؛ عاشق مردی که به خاطر دوستم نامزدی اش را با یکی از دخترهای فامیلشان به هم زده بود. من مامور شدم … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در کهنه خاطرات | 4 دیدگاه

هفته شلوغی

بعضی هفته ها هستند که اینقدر شلوغند که آدم تویشان به اندازه سه چهار ماه کار انجام می دهد. برای من سالی یک بار اتفاق می افتد. پارسال این دوره شلوغی برایم هفته دوم دسامبر بود؛هر روز سه تا برنامه … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در یادداشت های روزانه | 2 دیدگاه

در ادامه پست «حجاب در فرانسه»

این پست حجاب در فرانسه به لطف لینک زن خواننده های زیادی داشته. جاهای مختلف نظر گذاشته اند. البته فکر کنم دیگر وظیفه من نیست که به کامنت ها جواب بدهم اما یکی را که توی گوگل پلاس دیدم برایم خیلی … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در تجربه های من | دیدگاه‌ها برای در ادامه پست «حجاب در فرانسه» بسته هستند

دفتر آینده

هفته آخرِ توی ایران، خانه دو تا زوج جوان میهمان بودیم. اولین بار بود که می رفتیم خانه اشان. رفتم «خانه جوان» برایشان کادو بخرم. بین همه آن چیزهای معرکه ای که آنجا بود یک دفتر با قطع مربعی توجهم … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در یادداشت های روزانه | دیدگاه‌ها برای دفتر آینده بسته هستند