بایگانی نویسنده: عتیق

بدون شرح

تبلیغات تاثیر گذار یک موسسه خیریه در فرانسهاینها همه گذشته ای داشته اند… کمک کنیم آینده شان را پیدا کنند… من بار اول که یکی از اینها را دیدم تا چند دقیقه سر جایم میخکوب شدم.

منتشرشده در هیچ | دیدگاه‌ها برای بدون شرح بسته هستند

سنا

دو ماه پیش شروع کردم به نوشتن یک داستان. در باره دختری هم سن و سال خودم که البته اولش اسم نداشت اما حالا اسمش سنا ست. اوایل تمام وقت آزادم را می نوشتم. حالا اما گذاشته ام که سنا … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در تجربه های من | دیدگاه‌ها برای سنا بسته هستند

بودن یا نبودن… مساله این است.

چقدر سخت است که آدم نداند واقعا قوی است یا دارد ادای آدم های قوی را در می آورد.بعد نوشت:

منتشرشده در هیچ | دیدگاه‌ها برای بودن یا نبودن… مساله این است. بسته هستند

قدرتِ باید

فردا قرار است یک کار خیلی مهم انجام دهم. اینکه موفق شوم یا نه به این بستگی دارد که چقدر با قدرت حرف بزنم. قدرت من در چیست؟ نمی دانم واقعا. فکر می کنم که قدرت هر کس به میزانِ … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در فیلسوفانه | دیدگاه‌ها برای قدرتِ باید بسته هستند

بهار در نزدیکی ما

پی نوشت: 1- سال 93 بر همه مبارک.2- این عکس ها در آخرین روز سال 92 گرفته شده اند.

منتشرشده در عکس | دیدگاه‌ها برای بهار در نزدیکی ما بسته هستند

درسهایی که در سال 92 از زندگی گرفتم

1- در مقام رضا باش و از قضا مگریز…2- در خلاف آمد عادت بطلب کام که منکسب جمعیت از آن زلف پریشان کردم.

منتشرشده در هیچ | دیدگاه‌ها برای درسهایی که در سال 92 از زندگی گرفتم بسته هستند

دو کلمه حرف حساب

گفت: «چرا اینقدر انرژی صرف می کنی که در  جهت خلاف جریان آب شنا کنی؟ اگر می خواهی به دریا برسی باید با رودخانه هم مسیر شوی.»

منتشرشده در هیچ | دیدگاه‌ها برای دو کلمه حرف حساب بسته هستند

جزئیات

من استراسبورگ را خیلی دوست دارم. به اندازه اصفهانی که تویش کودکی و نوجوانی ام را گذاراندم . به اندازه تهران روزهای شور و هیجان جوانی و آزادیهای بزرگ شدن و به اندازه شیرازی که تویش عاشق شدم. وقتی به … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در دسته‌بندی نشده | دیدگاه‌ها برای جزئیات بسته هستند

Some days to remember; Some days to forget…

آدم وقتی خوشبخت است که تعداد روزهایی که باید به خاطر بسپارد از تعداد روزهایی که باید فراموش کند بیشتر باشد.

منتشرشده در هیچ | دیدگاه‌ها برای Some days to remember; Some days to forget… بسته هستند

یک حقه مادرانه یا چه کار کنیم تا بچه امان به حرفمان گوش کند؟

مقدمه: 1- عنوانی که گذاشته ام دقیقا معنایش این است که دوباره یک جایی رفته ام بالای منبر و شروع کرده ام به موعظه و نصیحت و ارائه راه حل. ولی چون برای خودم هم جالب بود اینجا می نویسم.2- … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در رها, مادرانه ها | دیدگاه‌ها برای یک حقه مادرانه یا چه کار کنیم تا بچه امان به حرفمان گوش کند؟ بسته هستند