-
بایگانی
- تیر و مرداد 1403
- بهمن و اسفند 1402
- دی و بهمن 1402
- دی و بهمن 1400
- آذر و دی 1400
- فروردین و اردیبهشت 1400
- آذر و دی 1399
- آذر و دی 1398
- آذر و دی 1397
- تیر و مرداد 1396
- اردیبهشت و خرداد 1396
- اسفند و فروردین 1395
- خرداد و تیر 1395
- اردیبهشت و خرداد 1395
- فروردین و اردیبهشت 1395
- اسفند و فروردین 1394
- بهمن و اسفند 1394
- دی و بهمن 1394
- آذر و دی 1394
- آبان و آذر 1394
- مهر و آبان 1394
- شهریور و مهر 1394
- مرداد و شهریور 1394
- تیر و مرداد 1394
- اردیبهشت و خرداد 1394
- فروردین و اردیبهشت 1394
- اسفند و فروردین 1393
- بهمن و اسفند 1393
- دی و بهمن 1393
- آذر و دی 1393
- آبان و آذر 1393
- مهر و آبان 1393
- شهریور و مهر 1393
- مرداد و شهریور 1393
- تیر و مرداد 1393
- خرداد و تیر 1393
- اردیبهشت و خرداد 1393
- فروردین و اردیبهشت 1393
- اسفند و فروردین 1392
- بهمن و اسفند 1392
- دی و بهمن 1392
- آذر و دی 1392
- آبان و آذر 1392
- مهر و آبان 1392
- شهریور و مهر 1392
- مرداد و شهریور 1392
- تیر و مرداد 1392
- خرداد و تیر 1392
- اردیبهشت و خرداد 1392
- فروردین و اردیبهشت 1392
- اسفند و فروردین 1391
- بهمن و اسفند 1391
- دی و بهمن 1391
- آذر و دی 1391
- آبان و آذر 1391
-
اطلاعات
بایگانی نویسنده: عتیق
دنیا بدون تو بی رنگ است.
بارانی قرمزم را می پوشممی روم در باران قدم بزنممی روم با آسمان گریه کنممی دانم تو عاشق رنگیو عاشق آفتابِ بعد از باراناماتو که نباشیرنگین کمان هم که تنم باشدسیاه سیاهم.
منتشرشده در هیچ
دیدگاهها برای دنیا بدون تو بی رنگ است. بسته هستند
دوست خوب کسی است که موقع دعوا حلوا خیرات کند.
هر چقدر سنم بیشتر می شود به اینکه ضرب المثل ها آنقدرها هم بی حکمت نیستند بیشتر پی می برم. اما تنها ضرب المثلی که با آن هیچوقت نمی توانم ارتباط برقرار کنم این است: «موقع دعوا که حلوا خیرات … ادامهی خواندن
منتشرشده در هیچ
دیدگاهها برای دوست خوب کسی است که موقع دعوا حلوا خیرات کند. بسته هستند
IL ME FALLAIT STRASBOURG.
نه اینکه خدای نکرده ادعای نویسندگی بکنم یا خودم را به اندازه ناخن انگشت کوچک پای چپ ویکتور هوگو بدانم اما… لامصب این استراسبورگ همه را نویسنده می کند.
منتشرشده در هیچ
دیدگاهها برای IL ME FALLAIT STRASBOURG. بسته هستند
از کی اینقدر به هم بی اعتماد شدیم؟
امروز می خواهیم حلیم نذری درست کنیم. برای سعید و برای همه بچه ها و بزرگترهایی که مریضند. دلم می خواست می توانستم مثل توی فیلم های قدیمی چادر سفید گل گلی سرم کنم و یک سینی نقره از کاسه … ادامهی خواندن
منتشرشده در تردیدها و دغدغه ها
دیدگاهها برای از کی اینقدر به هم بی اعتماد شدیم؟ بسته هستند
نصفه هایی که صدتایشان هم یکی نمی شود.
چند وقت پیش دیدم که یک خانمی به عنوان عکس کاور فیس بوکش یک عکس خانوادگی گذاشته؛ خودش، همسرش و بچه هایشان. همه توی عکس می خندیدند. از ته دل. خیلی حس خوبی داشت. من هم تصمیم گرفتم یک عکس … ادامهی خواندن
آیا روزی خواهد رسید که ترسهایم تمام شوند؟
جمعه گفتم دیگر از چیزی نمی ترسم. گفتم از اول امسال شروع کرده بودم به اینکه همه کارهایی که از آنها وحشت داشتم را یک بار انجام دهم تا ترسم بریزد. حالا همه اشان را یکبار کرده ام. سخت بوده … ادامهی خواندن
منتشرشده در تجربه های من, یادداشت های روزانه
دیدگاهها برای آیا روزی خواهد رسید که ترسهایم تمام شوند؟ بسته هستند
وقتی نارسیس درونم خاموش می شود دیگران بادم می کنند.
1- رها عاشق پرنسس های دیزنی است. مثل بیشتر دخترها. یک پوستر بزرگ زده ایم به دیوار اتاقش. روزی یکی از کارتون ها را هم با هم تماشا می کنیم. معمولا سیندرلا یا فروزن. کتابهای همه را هم دارد. فقط … ادامهی خواندن
منتشرشده در یادداشت های روزانه
دیدگاهها برای وقتی نارسیس درونم خاموش می شود دیگران بادم می کنند. بسته هستند
هیچ راهی دور نیست
«هیچ راهی دور نیست» جزو تاثیر گذارترین کتابهاییست که من در زندگیم خوانده ام. همانطور که فروزن جزو تاثیر گذارترین فیلم هاییست که در زندگیم دیده ام. متن کتاب را اینجا می گذارم شاید برای شما هم تاثیر گذار باشد. … ادامهی خواندن
منتشرشده در تجربه های من, حال خوب, کهنه خاطرات
دیدگاهها برای هیچ راهی دور نیست بسته هستند
فقط محض یادآوری… اول از همه به خودم
از قدیم گفته اند «از» هر دست که بدهی از همان دست می گیری؛ نگفته اند «به» هر دست که بدهی از همان دست می گیری.