بایگانی ماهیانه: ژوئن 2013

تکنولوژی

: اینجا همه یا آیفون دارند یا گوشی اندرویدی.– من هیچ کدامشان را ندارم پس … نمی توانم بیایم. پی نوشت: اینجاست که آدم یاد ضرب المثل آفتابه و لگن هفت دست شام و ناهار هیچی می افتد.

منتشرشده در هیچ | دیدگاه‌ها برای تکنولوژی بسته هستند

شادی دل را کف بزن ای دوست…

توی فیس بوک خواندم که وزیر کشور موقع اعلام نتایج گفته: «کف هم زدین اشکالی نداره. دوره کف زدن شروع شد دوباره.» خیلی ناراحت شدم از حرفش. ولی با خودم فکر کردم که راست می گوید.  دلخوشیهایمان و انتظاراتمان خیلی … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در تردیدها و دغدغه ها | دیدگاه‌ها برای شادی دل را کف بزن ای دوست… بسته هستند

کابوس که تمام شود…

۱- من آدم کم حرفی هستم. خوم می دانستم البته. اما توی این دو سه روز آدمهای زیادی با زبانهای مختلف این مساله را به رویم آورده اند. اینکه یک آدمی که یک ساعت هم کنارش بنشینی تا خودت سر … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در یادداشت های روزانه | دیدگاه‌ها برای کابوس که تمام شود… بسته هستند

انتظار

یعنی تا نتیجه انتخابات مشخص نشود دست و دلم به هیچ کاری نمی رود؛ حتی به نوشتن.انتظار کشنده ای است. امیدوارم بعد از اینکه نتایج معلوم شد بتوانیم به زندگی عادیمان برگردیم. 

منتشرشده در یادداشت های روزانه | دیدگاه‌ها برای انتظار بسته هستند

چند سوال

 1– چرا رأی می دهم؟ الف: چون آقا گفته که بروید رأی دهید. ب: چون می خواهم رئیس جمهور کشورم را انتخاب کنم. ج: چون می خواهم برای انتقادات و مطالبات آینده ام زبانم دراز باشد. د: چون حضور و … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در تردیدها و دغدغه ها | دیدگاه‌ها برای چند سوال بسته هستند

ساخت ما را همو که می پنداشت… به یکی جرعه اش خراب شدیم

توی قطار نشسته ام به سمت پاریس. دارم می روم مرکز فرانسه برای کنفرانس. تنها. همسر دارد در جهت مخالف حرکت قطار من رانندگی می کند به سمت فرانکفورت. دارد خانواده اش را می برد فرودگاه. یک ماه تمام شد. … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در یادداشت های روزانه | دیدگاه‌ها برای ساخت ما را همو که می پنداشت… به یکی جرعه اش خراب شدیم بسته هستند

انسان ها و کابوس ها

نوشته از عوارض جانبی قرص هایی که دکتر برای میگرنم داده کابوس دیدن است. من که نفهمیدم از کجا چنین چیزی را فهمیده اند اما از روزی که کاتالوگ دارو را خوانده ام سه بار کابوس دیده ام؛ کابوس چیزهایی … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در تردیدها و دغدغه ها | دیدگاه‌ها برای انسان ها و کابوس ها بسته هستند

آرزویی که تحقق یافت

شنبه رفتم کنسرت کریس دی برگ. تنهایی. یعنی بدون همسر. با خواهرش که البته چون بلیط هایمان را همزمان نخریده بودیم صندلی هایمان کنار هم نبود. بیشتر جمعیت میانسال بودند. هم سن و سال خودش. بعضی ها با بچه هایشان … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در یادداشت های روزانه | دیدگاه‌ها برای آرزویی که تحقق یافت بسته هستند

سفر

قرار است هفته آینده بروم به یک سفر… تنهایی. برای اولین بار می خواهم دو شب رها را تنها بگذارم. اینجایی را که قرار است بروم دو سال پیش دیده ام. جای فوق العاده ای بود اما چون رها خیلی … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در یادداشت های روزانه | دیدگاه‌ها برای سفر بسته هستند

جنگ درونی

یعنی شده ام یک آدمی که مدام دارد توی ذهنش با خودش حرف می زند؛ توی همه روابطش دارد خودش را سانسور می کند؛ روی همه خواسته هایش پا می گذارد؛… شده ام یک آدمی که بعضی وقتها خودش از … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در یادداشت های روزانه | دیدگاه‌ها برای جنگ درونی بسته هستند