-
بایگانی
- تیر و مرداد 1403
- بهمن و اسفند 1402
- دی و بهمن 1402
- دی و بهمن 1400
- آذر و دی 1400
- فروردین و اردیبهشت 1400
- آذر و دی 1399
- آذر و دی 1398
- آذر و دی 1397
- تیر و مرداد 1396
- اردیبهشت و خرداد 1396
- اسفند و فروردین 1395
- خرداد و تیر 1395
- اردیبهشت و خرداد 1395
- فروردین و اردیبهشت 1395
- اسفند و فروردین 1394
- بهمن و اسفند 1394
- دی و بهمن 1394
- آذر و دی 1394
- آبان و آذر 1394
- مهر و آبان 1394
- شهریور و مهر 1394
- مرداد و شهریور 1394
- تیر و مرداد 1394
- اردیبهشت و خرداد 1394
- فروردین و اردیبهشت 1394
- اسفند و فروردین 1393
- بهمن و اسفند 1393
- دی و بهمن 1393
- آذر و دی 1393
- آبان و آذر 1393
- مهر و آبان 1393
- شهریور و مهر 1393
- مرداد و شهریور 1393
- تیر و مرداد 1393
- خرداد و تیر 1393
- اردیبهشت و خرداد 1393
- فروردین و اردیبهشت 1393
- اسفند و فروردین 1392
- بهمن و اسفند 1392
- دی و بهمن 1392
- آذر و دی 1392
- آبان و آذر 1392
- مهر و آبان 1392
- شهریور و مهر 1392
- مرداد و شهریور 1392
- تیر و مرداد 1392
- خرداد و تیر 1392
- اردیبهشت و خرداد 1392
- فروردین و اردیبهشت 1392
- اسفند و فروردین 1391
- بهمن و اسفند 1391
- دی و بهمن 1391
- آذر و دی 1391
- آبان و آذر 1391
-
اطلاعات
بایگانی ماهیانه: اردیبهشت 1392
نقش آدرنالین در… عشق
دیشب تلویزیون داشت از این به قول فرانسویها آوانتور های مسخره نشان می داد. از اینهایی که بین دخترها مسابقه هست برای بردن دل یک پسر یا بین پسرها برای بردن دل یک دختر. مدل این یکی این بود که … ادامهی خواندن
منتشرشده در فیلسوفانه
دیدگاهها برای نقش آدرنالین در… عشق بسته هستند
زلزله
توی کاخ آرزوهایم زلزله آمد. نمی دانم چند تایشان را باید دفن کنم. هنوز نمی دانم.
منتشرشده در هیچ
دیدگاهها برای زلزله بسته هستند
آخر تعطیلات
به دو سه روز گذشته ام که فکر می کنم همه اش خودم را در حال ظرف شستن می بینم. توی عمرم اینقدر ظرف نشسته بودم که این سه روز. هفته پیش کلا به خودم استراحت داده بودم و فقط … ادامهی خواندن
منتشرشده در یادداشت های روزانه
دیدگاهها برای آخر تعطیلات بسته هستند
دختربچه ای که کفش تق تقی می پوشد تا همقد مادرش شود…
هر وقت دور هم بودیم و مامان یا خاله ام به خاطر «جوان نبودن» سوتی می دادند و ما دخترها بهشان می خندیدیم خاله ام می گفت: «ما به شما نمی رسیم اما شما به ما می رسید». آن روزها … ادامهی خواندن
منتشرشده در تردیدها و دغدغه ها, کهنه خاطرات
دیدگاهها برای دختربچه ای که کفش تق تقی می پوشد تا همقد مادرش شود… بسته هستند
مووووود حرف زدن
من توی حرف زدن و نوشتن خیلی مودی هستم. یک روزهایی یک عالمه حرف دارم که بزنم. 5 تا پست وبلاگ می نویسم در عرض فقط یک ساعت. توی هر وبلاگی هم که بروم کامنت می گذارم. اصلا نمی توانم … ادامهی خواندن
منتشرشده در وبلاگ
دیدگاهها برای مووووود حرف زدن بسته هستند
به مهتاب – 1
مهتاب عزیز شاید کمی عجیب باشد که این نامه را برایت نوشته ام؛ شاید حرفهایم تکراری باشد اما… بعد از گفتگوی دیروزمان و پست دیروزت فکر کردم شاید بهتر باشد گفتگوهایمان را مکتوب کنیم. اول برای خودمان که فراموشمان نشود … ادامهی خواندن
منتشرشده در نامه ها
دیدگاهها برای به مهتاب – 1 بسته هستند
کودکان وارث خاطرات تلخ مادرانشانند…
دو سال و چند ماه پیش، اولین ماههای بارداریم، زمانی که فکر می کردم زندگیم در اوج است، یک روز تعطیل مثل بقیه روزهای تعطیل دیگر از خواب بیدار شدم. بدون اینکه بدانم قرار است سخت ترین و بدترین روز … ادامهی خواندن
منتشرشده در تردیدها و دغدغه ها, مادرانه ها, یادداشت های روزانه
دیدگاهها برای کودکان وارث خاطرات تلخ مادرانشانند… بسته هستند
عَسی اَن تَکرَهوا شَیئا…
دو روز پیش سه سال شد. سه سال از روزی که احساس می کردم اگر توی قبر گذاشته بودندم راحت تر می توانستم نفس بکشم. 23 آوریل. بعد از هزار روز، الان بزرگترین آرزویم این شده که از این مختصات … ادامهی خواندن
منتشرشده در یادداشت های روزانه
دیدگاهها برای عَسی اَن تَکرَهوا شَیئا… بسته هستند
بیچاره پیامبرها…
بیچاره پیامبرها… چه رنجی کشیده اند. چه زجری… اینکه بدانی که می توانی کسی را نجات دهی اما آن شخص از تو دوری کند… اصلا تو را نبیند… از تو درخواست کمک نکند… کمک های بی دریغت را نپذیرد… حتی … ادامهی خواندن
منتشرشده در تردیدها و دغدغه ها
دیدگاهها برای بیچاره پیامبرها… بسته هستند
Arch. Dr. Ing.
یعنی ایمیل فرستاده این همه عنوان گذاشته اول اسمش. بعد هم که از لوگوی دولت فرانسه تا اوگوی هر سه چهار تا دانشکده ای که کار می کند با آدرسهایشان پایین ایمیل هست.به اضافه عکس و آدرس لینکداینش… خوب یک … ادامهی خواندن
منتشرشده در یادداشت های روزانه
دیدگاهها برای Arch. Dr. Ing. بسته هستند