-
بایگانی
- تیر و مرداد 1403
- بهمن و اسفند 1402
- دی و بهمن 1402
- دی و بهمن 1400
- آذر و دی 1400
- فروردین و اردیبهشت 1400
- آذر و دی 1399
- آذر و دی 1398
- آذر و دی 1397
- تیر و مرداد 1396
- اردیبهشت و خرداد 1396
- اسفند و فروردین 1395
- خرداد و تیر 1395
- اردیبهشت و خرداد 1395
- فروردین و اردیبهشت 1395
- اسفند و فروردین 1394
- بهمن و اسفند 1394
- دی و بهمن 1394
- آذر و دی 1394
- آبان و آذر 1394
- مهر و آبان 1394
- شهریور و مهر 1394
- مرداد و شهریور 1394
- تیر و مرداد 1394
- اردیبهشت و خرداد 1394
- فروردین و اردیبهشت 1394
- اسفند و فروردین 1393
- بهمن و اسفند 1393
- دی و بهمن 1393
- آذر و دی 1393
- آبان و آذر 1393
- مهر و آبان 1393
- شهریور و مهر 1393
- مرداد و شهریور 1393
- تیر و مرداد 1393
- خرداد و تیر 1393
- اردیبهشت و خرداد 1393
- فروردین و اردیبهشت 1393
- اسفند و فروردین 1392
- بهمن و اسفند 1392
- دی و بهمن 1392
- آذر و دی 1392
- آبان و آذر 1392
- مهر و آبان 1392
- شهریور و مهر 1392
- مرداد و شهریور 1392
- تیر و مرداد 1392
- خرداد و تیر 1392
- اردیبهشت و خرداد 1392
- فروردین و اردیبهشت 1392
- اسفند و فروردین 1391
- بهمن و اسفند 1391
- دی و بهمن 1391
- آذر و دی 1391
- آبان و آذر 1391
-
اطلاعات
بایگانی ماهیانه: فروردین 1392
و تنهایی من شبیخون حجم تو را پیش بینی نمی کرد…
آدم بعضی وقتها می ماند که چقدر تنهایی هست روی این کره خاکی. چه حجم بی شماری از تنهایی هست. آدمها یا مهاجرت کرده اند و دوستانشان را جا گذاشته اند یا خودشان مانده اند و دوستانشان رفته اند. همه … ادامهی خواندن
منتشرشده در تردیدها و دغدغه ها
دیدگاهها برای و تنهایی من شبیخون حجم تو را پیش بینی نمی کرد… بسته هستند
بوی لوبیا پلو… عطر مادر
1- یک ماهی هست که دلم لوبیا پلو می خواهد. اول لوبیایش را نداشتیم. بعد که لوبیا خریدیم گوشتمان تمام شد. بعد که گوشت خریدیم من به یک رژیم اجباری محکوم شدم. دو سه روز پیش دیگر نتوانستم تحمل کنم. … ادامهی خواندن
منتشرشده در یادداشت های روزانه
2 دیدگاه
انسان، طبیعت، تاریخ
خیلی تعجب می کنم وقتی کسی می گوید که به جای اینکه مثلا با هواپیما برود لندن پول بیشتری داده و با قطار رفته تا محیط زیست کمتر آلوده شود. با خودم فکر می کنم که با این پول می … ادامهی خواندن
منتشرشده در تردیدها و دغدغه ها
دیدگاهها برای انسان، طبیعت، تاریخ بسته هستند
وبلاگ هرجایی
به خودم می گویم بگذار زندگی اش را بکند؛ چه کارش داری؛ بی خیال اینهایی که آمدند و خواندند و رفتند. وبلاگم را می گویم؛ این وبلاگ را. اما نمی توانم. نمی توانم همانجوری باشم که انگار من هیچ چیزی … ادامهی خواندن
منتشرشده در وبلاگ, یادداشت های روزانه
دیدگاهها برای وبلاگ هرجایی بسته هستند
عید
گفت عید می خواهم. گفتم عید بگیر تا عید شود. گفتم عیدی بده تا عید شود. عید گرفت. لباس نو پوشید. عطر زد. یک اسکناس نو گذاشت توی کیفش و رفت میان جمعیت. نمازش که تمام شد موقع پوشیدن کفش … ادامهی خواندن
منتشرشده در کهنه خاطرات
دیدگاهها برای عید بسته هستند
فراموش ناشدنی های زندگی
1- بعضی اتفاق ها هستند که چشم آدم را باز می کنند. آدم نمی تواند بعد از افتادن آنها یک جوری وانمود کند که انگار هیچی نشده. نمی تواند آنها را نادیده بگیرد. نمی تواند فراموش کند. مثل بار اولی … ادامهی خواندن
منتشرشده در تردیدها و دغدغه ها
دیدگاهها برای فراموش ناشدنی های زندگی بسته هستند
جایی که باید می بودم و … نبودم
اینجا باداب سورت، استان مازندران، بهار 1392
منتشرشده در دستهبندی نشده
دیدگاهها برای جایی که باید می بودم و … نبودم بسته هستند
شروع دوستی
دیشب بعد از ایمیل زدن به دخترک، فکر کردم که چرا من به خودم اجازه می دهم که پابرهنه وارد زندگی دیگران شوم. چرا نمی گذارم ملت زندگی اشان را بکنند. یک روز صبح مثل همیشه از خواب بیدار می … ادامهی خواندن
منتشرشده در تردیدها و دغدغه ها
دیدگاهها برای شروع دوستی بسته هستند
کپی برابر اصل
دیروز رفتیم برای تماشای فیلم کپی برابر اصل کیارستمی. توی یک سالن کوچک در کتابخانه دانشگاه. ما البته فکر می کردیم نمایش توی امفی تئاتر است و برای همین هم با اعتماد به نفس کامل رها را هم برده بودیم … ادامهی خواندن
منتشرشده در تردیدها و دغدغه ها, یادداشت های روزانه
دیدگاهها برای کپی برابر اصل بسته هستند
نوروز است… نوروز 1392
نوروز است… و من به جای اینکه توی خانه باشم و احتمالا مشغول چرت بعد از ناهار، توی یک سمینار نشسته ام و به خاطر بد خوابی دیشب گیجم. دارم به نوروزهای قبل فکر می کنم. نوروز 89 که در … ادامهی خواندن
منتشرشده در یادداشت های روزانه
دیدگاهها برای نوروز است… نوروز 1392 بسته هستند