-
بایگانی
- تیر و مرداد 1403
- بهمن و اسفند 1402
- دی و بهمن 1402
- دی و بهمن 1400
- آذر و دی 1400
- فروردین و اردیبهشت 1400
- آذر و دی 1399
- آذر و دی 1398
- آذر و دی 1397
- تیر و مرداد 1396
- اردیبهشت و خرداد 1396
- اسفند و فروردین 1395
- خرداد و تیر 1395
- اردیبهشت و خرداد 1395
- فروردین و اردیبهشت 1395
- اسفند و فروردین 1394
- بهمن و اسفند 1394
- دی و بهمن 1394
- آذر و دی 1394
- آبان و آذر 1394
- مهر و آبان 1394
- شهریور و مهر 1394
- مرداد و شهریور 1394
- تیر و مرداد 1394
- اردیبهشت و خرداد 1394
- فروردین و اردیبهشت 1394
- اسفند و فروردین 1393
- بهمن و اسفند 1393
- دی و بهمن 1393
- آذر و دی 1393
- آبان و آذر 1393
- مهر و آبان 1393
- شهریور و مهر 1393
- مرداد و شهریور 1393
- تیر و مرداد 1393
- خرداد و تیر 1393
- اردیبهشت و خرداد 1393
- فروردین و اردیبهشت 1393
- اسفند و فروردین 1392
- بهمن و اسفند 1392
- دی و بهمن 1392
- آذر و دی 1392
- آبان و آذر 1392
- مهر و آبان 1392
- شهریور و مهر 1392
- مرداد و شهریور 1392
- تیر و مرداد 1392
- خرداد و تیر 1392
- اردیبهشت و خرداد 1392
- فروردین و اردیبهشت 1392
- اسفند و فروردین 1391
- بهمن و اسفند 1391
- دی و بهمن 1391
- آذر و دی 1391
- آبان و آذر 1391
-
اطلاعات
بایگانی ماهیانه: دی 1391
من زنم یا مرد؟
یک زمانی آدم ها یا زن بودند یا مرد. حالا همه یک کمی زن هستند و یک کمی مرد. اگر روح کسی بیش از 51 درصد زنانه باشد می شود زن و اگر بیش از 51 درصد مردانه باشد می … ادامهی خواندن
منتشرشده در تردیدها و دغدغه ها
دیدگاهها برای من زنم یا مرد؟ بسته هستند
سال 2012 را چگونه گذرانده اید؟
برای من سال 2012 سال بزرگ شدن بود؛ سالی که یاد گرفتم بعضی از ترسها بیهوده اند و بعضی از له له زدنها هم؛ سالی که فهمیدم همه رویاها روزی محقق می شوند و باید حواسم باشد چیزی را آرزو … ادامهی خواندن
منتشرشده در یادداشت های روزانه
۱ دیدگاه
منو درگیر خودت کن…
امروز فهمیدم که درگیری رابطه بسیار مستقیمی با نگرانی دارد. کسانی را می بینی که احساس می کنی با تو درگیر شده اند. نمی فهمی چرا. نمی فهمی یعنی چه. در بیست سالگی درگیری معنای عشق می داد اما در … ادامهی خواندن
منتشرشده در تردیدها و دغدغه ها
دیدگاهها برای منو درگیر خودت کن… بسته هستند
هیچ کس کامل نیست…
هنوز حالم بد است از مهمانی دیشب. با اینکه همه چیز به خیر گذشت و با اینکه رها نه گریه کرد و نه خرابکاری. فقط بازی کرد و نگذاشت ما سر میز شام بیشینیم و در گفتگوها شرکت کنیم. بدی … ادامهی خواندن
منتشرشده در بودن, تردیدها و دغدغه ها
۱ دیدگاه
امان از این آلمانیها…
چند روز پیش کریستین ایمیل زد که ما برای شام 28 دسامبر خانه اش دعوتیم. من و بقیه کسانی که با او کار می کنند. لطفی و وصال و خاک. امروز آدرس خانه اش را فرستاد. در کِل زندگی می … ادامهی خواندن
منتشرشده در از هیچ و همه ... بی ربطِ بی ربط
دیدگاهها برای امان از این آلمانیها… بسته هستند
استراسبورگ رویایی
تلویزیون دارد یک فیلم سینمایی پخش می کند که پارسال همین موقع ها هم پخش کرده بود. داستانش در باره مردی است که زمانی قهرمان اتومبیلرانی بوده اما حالا برای گذران زندگیش مجبور می شود لباس بابانوئل را بپوشد. پسری … ادامهی خواندن
منتشرشده در یادداشت های روزانه
دیدگاهها برای استراسبورگ رویایی بسته هستند
من بدم پس تو گناهکاری
درآمد1- چند شب پیش خواب دیدم که رفته ام موهایم را رنگ کرده ام. بعد وقتی خواستم شانه اشان کنم دسته دسته از سرم کنده شدند. به یکی از دوستانم گفتم. گفت کنده شدن مو یعنی بخشیده شدن گناهان. با … ادامهی خواندن
منتشرشده در تردیدها و دغدغه ها
۱ دیدگاه
لعنت
نمی دانم این چه مجازاتیست که من محکوم به تحملش شده ام. بعد از این همه سال باورهایی که از بچگی مغزم را پر کرده اند دارند یکی یکی پوچ از آب در می آیند. هر چیزی که در ذهن … ادامهی خواندن
منتشرشده در تردیدها و دغدغه ها
دیدگاهها برای لعنت بسته هستند
دروغ و حقیقت
آنقدر همه امان چوپان دروغگو شده ایم و آنقدر به شنیدن دروغ عادت کرده ایم که دیگر اگر بخواهی حقیقتی را پنهان کنی لازم نیست آن را در هزارتوی دروغ بپیچی؛ کافیست آن را عریان به نمایش بگذاری؛ عریان و … ادامهی خواندن
منتشرشده در تردیدها و دغدغه ها
۱ دیدگاه
برای اولین و آخرین بار از تو می نویسم ای دشمن کوچک خانگی
رشد می کند. مثل یک جنین در بدن مادر. هر روز باید جایی از بدنم دنبال نشانه هایش بگردم و فکر کنم که آیا این اتفاق جدید با دیروزی ها رابطه ای دارد یا نه. اضطراب دارم. این را می … ادامهی خواندن
منتشرشده در از هیچ و همه ... بی ربطِ بی ربط
دیدگاهها برای برای اولین و آخرین بار از تو می نویسم ای دشمن کوچک خانگی بسته هستند