فراموش ناشدنی های زندگی

۱- بعضی اتفاق ها هستند که چشم آدم را باز می کنند. آدم نمی تواند بعد از افتادن آنها یک جوری وانمود کند که انگار هیچی نشده. نمی تواند آنها را نادیده بگیرد. نمی تواند فراموش کند. مثل بار اولی که به این نتیجه می رسی که باید رژیم بگیری. آنوقت دیگر یک بسته چیپس، یک بسته چیپس نیست برایت. می شود تعداد دقایقی که باید ورزش کنی تا کالریهای اضافی را بسوزانی. یا مثلا بار اولی که خرج خانه را برعهده می گیری. حتی اگر فقط یک هفته باشد؛ بعد از آن خرج کردنت یک جور دیگر خواهد شد.

۲- آدم ها به سختی می توانند اولین تجربه هایشان را فراموش کنند. در هر زمینه ای که باشد. معلم کلاسِ اول، اولین دوست مدرسه، اولین راننده سرویس، اولین رمان عاشقانه، اولین عشق، اولین…

۳- خدا نکند که اولین ِآدم چشمش را به یک چیزهایی باز کند. به یک چیز تلخی. به یک چیز ناخوشایندی. آنوقت دیگر هر کاری هم که بکنی نمی توانی فراموشش کنی. تا آخر عمرت می شود باری بر دوشت و هر جا که بروی می آید. آدم زیر این باری که گذشته روی دوشش گذاشته له می شود… بعضی وقتها بهتر است نبینیم. نشنویم. چشمانمان را باز نکنیم. گوشهایمان را بگیریم. در همان جهل خودمان بمانیم. شاید بتوانیم راحت تر زندگی کنیم. شاید.

پی نوشت: من هر زنی را بین دوستان و آشنایان می بینم که دو بچه دارد می پرسم آیا بچه دومش را هم به اندازه اولی دوست دارد یا نه. همه جواب می دهند آره ولی… کیست که باور کند.

این نوشته در تردیدها و دغدغه ها ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.