ترکیب و تاثیر

۱- قندهایی که این بار خریده ایم یک مزه عجیبی دارد. من که یک زمانی مشت مشت قند می ریختم توی چایم، الان ترجیح می دهم چای  را تلخ بخورم اما با این قندها  شیرینش نکنم. نه اینکه خودش بد مزه باشد ها. وقتی توی چای حل می شود یک طعم گرمی به چای می دهد که من دوست ندارم. اصلا طعم چای عوض می شود؛ نه اینکه همان چای باشد و حالا یک شیرینی به اش اضافه شده باشد؛ از اساس استحاله می شود انگار.

۲- من فکر می کنم که ترکیب صرفا فیزیکی وجود ندارد. امکان ندارد که دو تا چیز با هم مخلوط شوند و روی هم تاثیر نگذارند. آبی که تویش سنگ ریختی، حتی اگر تک تک سنگها را دربیاوری، دیگر همان آب قبل نمی شود. اصلا سنگ نه، یک توپ هم که بیندازی توی آب، حتی اگر کاملا تمیز باشد طعمش را عوض می کند.

۳- آدم نمی تواند برود توی یک جمعی و بعد بیرون بیاید بدون اینکه تغییر کند. هر چقدر هم که بگوییم ما تاثیر پذیر نیستیم نمی شود که با یک نفر یا با یک جمع اختلاط کنیم و بعدش همانی باشیم که بودیم. یک تلنگرهای کوچکی انگار می خورد به ذهن و فکر و روحمان که بعضی وقتها می شود نقطه شروع یک لرزش اساسی یا یک سیر آفاق و انفس. حتی اگر در یک مکالمه فقط شنونده باشی محال است که خودت را نگذاری جای آن کسی که دارد برایت درد دل می کند. بعد از آن مکالمه تو دیگر آدم قبلی نیستی. آدمی هستی که درد دل های دوستش را هر چند در مجاز زندگی کرده است.

۴- بعضی وقتها بهتر است که آدم از اختلاط بپرهیزد… بعضی وقتها بهتر است که آدم چشمها و گوشهایش را بسته نگه دارد… بعضی وقتها بهتر است که آدم پشت کوه بماند…

این نوشته در فیلسوفانه ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.