بایگانی دسته: بودن

سال ۲۰۱۹ چگونه گذشت؟

سه سال من در این وبلاگ حتی یک کلمه هم ننوشتم. حتی یک کلمه. با توجه به اینکه برگشته ام به نوشتن، این ناکاملی و این وقفه آزارم می دهد. برای همین تصمیم گرفتم در حد یک پست در باره … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بودن | دیدگاه‌ها برای سال ۲۰۱۹ چگونه گذشت؟ بسته هستند

سال ۲۰۱۸ چگونه گذشت؟

سه سال من در این وبلاگ حتی یک کلمه هم ننوشتم. حتی یک کلمه. با توجه به اینکه برگشته ام به نوشتن، این ناکاملی و این وقفه آزارم می دهد. برای همین تصمیم گرفتم در حد یک پست در باره … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بودن, مادرانه ها | دیدگاه‌ها برای سال ۲۰۱۸ چگونه گذشت؟ بسته هستند

مایی که تکرار پدرها و مادرهایمان هستیم…

۱- مادر: توی بچگی، بزرگترین انتقادم به مادربزرگم این بود که هر وقت می رفتیم خانه اشان، غذا یا آبگوشت داشتند یا سر گنجشکی یا تاس کباب. می گفتم برای من همه اینها آبگوشت است فقط شما برای اینکه ما … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بودن, مادرانه ها | ۳ دیدگاه

من محصول جامعه ام هستم

۴- امروز صبح هنوز توی رختخواب بودم که همسر گفت چقدر بعضی از این ملت ما بی شعورند. گفتم دوباره چه شده. گفت رفته اند توی صفحه لیونل مسی و آن دخترکِ مجریِ مراسمِ قرعه کشیِ دیروز به فارسی بد … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بودن | دیدگاه‌ها برای من محصول جامعه ام هستم بسته هستند

مرا نگاه کن

۱- کلاس تنظیم صدا و حرکات بدن است. برای اینکه یاد بگیریم چگونه تدریس کنیم. استاد می گوید برای اینکه توجه همه کلاس را جلب کنیم باید در یک جای مشخص یک انسان فرضی تصور کنیم و با او حرف … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بودن | دیدگاه‌ها برای مرا نگاه کن بسته هستند

هیچ کس کامل نیست…

هنوز حالم بد است از مهمانی دیشب. با اینکه همه چیز به خیر گذشت و با اینکه رها نه گریه کرد و نه خرابکاری. فقط بازی کرد و نگذاشت ما سر میز شام بیشینیم و در گفتگوها شرکت کنیم. بدی … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بودن, تردیدها و دغدغه ها | ۱ دیدگاه

کریستین… کریستین… کریستین…

کریستین… کریستین… کریستین… زن عجیبی است؛ با اعتماد به نفسی در حد نوشتن با یک ماژیک بنفش و در حد موهای سفیدش که اصراری به پنهان کردنشان ندارد؛ درباره همه چیز می داند و می خواهد بداند. جوری راه می … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بودن, هیچ | ۲ دیدگاه

زندگی بیستم – وبلاگ

من آخرین مهره بودم. آخرین مهره این بازی. رویاهای بیست سالگی… دخترک از زمان مدرسه شعر می نوشت؛ توی دفتر فیزیک و ریاضی و بعدها گوشه های کاغذ پوستی. یا پوستی های خودش یا دوستش. حتی شبکه را هم خیلی … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بودن, شبه داستان | دیدگاه‌ها برای زندگی بیستم – وبلاگ بسته هستند