بایگانی دسته: یادداشت های روزانه

عاقبت لینکداین بازی

۱- امشب نشستم سر لینکداین. تمام پیشنهاداتش را از بالا تا پایین نگاه کردم. به عکس ها دقت کردم. به اینکه اگر من بخواهم کسی را استخدام کنم از بین این عکس ها کدام را انتخاب می کنم. به این … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در یادداشت های روزانه | ۵ دیدگاه

تعطیلات خود را چگونه گذرانده اید؟

مقدمه: هر چند این نوشته پر از خشم است اما شما آن را با لحن طنز بخوانید. ۱- همان دو سه روز اول پایم را مجروح کردم. آنقدر شدید که حتی جرات نکردم در باره اش با دیگران حرف بزنم. … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در تجربه های من, یادداشت های روزانه | ۱۰ دیدگاه

مگه مجبوری؟

یان گل که یک تئوریسین در حوزه طراحی شهری است، فعالیت های آدمها در فضاهای بیرونی را به سه دسته تقسیم می کند: فعالیت های اجباری، فعالیت های انتخابی و فعالیت های اجتماعی. قاعدتا اولویت بندی به این شکل است … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در تردیدها و دغدغه ها, یادداشت های روزانه | ۱۰ دیدگاه

من و شارلی…

قاعدتا آدمی که دارد توی فرانسه زندگی می کند باید راجع به اتفاقات این چند روز یک چیزی بنویسد. من اما… دلم نمی خواهد چیزی بنویسم. همه چیزهایی که می خواستم بنویسم یا بگویم را دیگران گفته اند قبلا. آن … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در تردیدها و دغدغه ها, یادداشت های روزانه | ۲ دیدگاه

خداحافظ تنبلی…

پدر و دختر دارند کرپ درست می کنند. من… پای کامپیوتر؛ بعد از چند روز که به خاطر چشم درد و بی عینکی در ترک بودم. نه چیزی خوانده ام، نه چیزی نوشته ام و نه حتی ایمیل های مهمم … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در یادداشت های روزانه | ۷ دیدگاه

تولدت مبارک… با چند روز تاخیر

روز تولدم گذشته. اما هنوز اتفاقی نیفتاده که احساس کنم مثلا متولد شده ام؛ اتفاقی که برایم تازه باشد؛ اتفاقی که بتواند بشود شروع یک سال تازه و یک تجربه تازه. سعی کردم تمرکزم را بیشتر کنم روی درس و … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در یادداشت های روزانه | ۱۶ دیدگاه

این روزها که می گذرد…

اینکه این روزها چه کار می کنم را خودم نمی دانم. کس دیگری هم نمی داند. این را می دانم که ساعت های زیادی به این فکر می کنم که دارم چه کار می کنم. به صبح زود بیدار شدن … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در یادداشت های روزانه | ۶ دیدگاه

عینک

از آنجا شروع شد که گفتم سردردهایم شدیدتر شده. گفت برو پیش چشم پزشک شاید چشمانت ضعیف باشند. رفتم. گفت باید عینک بزنی؛ موقع مطالعه، کار با کامپیوتر، رانندگی و تماشای تلویزیون. برای من یعنی همیشه به جز موقع خواب. … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در تردیدها و دغدغه ها, یادداشت های روزانه | ۲ دیدگاه

چرا نپرسیدم چرا؟

مرخصی تمام شد. دارم برمی گردم خانه. اینکه سفر خوبی بود یا نه را نمی دانم. اما می دانم لازم بود برایم فاصله گرفتن از چیزی که همیشه بوده ام. حداقل توی این چند سال. خوب یا بد. بهایش را … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در یادداشت های روزانه | ۴ دیدگاه

زنده باد دنیای مصرف گرایی

دیروز توی تراموا به دستکشم نگاه کردم. سر انگشتانش سفید شده بود. کهنه شده بود. اول فکر کردم که باید بروم یک دستکش جدید بخرم. بعد یادم آمد که چند سال است که این دستکش را دستم می کنم. چندین … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در کهنه خاطرات, یادداشت های روزانه | ۱۰ دیدگاه