بایگانی دسته: کهنه خاطرات

آزار جنسی – شکنجه جنسیتی – عینک سیاه

امروز در فیس بوک دیدم که چند خانم توریست ایتالیایی در گزارش سفرشان به ایران نوشته اند که به آنها تجاوز جنسی شده. کامنت ها فضاهای کاملا متفاوتی داشت. بعضی ها می گفتند به این شوری هم که آنها گفته … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در تجربه های من, کهنه خاطرات | ۳ دیدگاه

ح مثل … حامد

اسمش حامد بود. برادر بزرگتری که هیچوقت ندیدمش. دو سال از من زودتر به دنیا آمده بود و در دو ماهگی مرده بود. بخش زیادی از موقعیتی را که الان دارم مدیون او هستم. مدیون نبودنش. فکر می کنم محبتی … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در کهنه خاطرات | ۵ دیدگاه

زنده باد دنیای مصرف گرایی

دیروز توی تراموا به دستکشم نگاه کردم. سر انگشتانش سفید شده بود. کهنه شده بود. اول فکر کردم که باید بروم یک دستکش جدید بخرم. بعد یادم آمد که چند سال است که این دستکش را دستم می کنم. چندین … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در کهنه خاطرات, یادداشت های روزانه | ۱۰ دیدگاه

تکرار تاریخ

دیروز داشتم دنبال یک دفتر می گشتم برای نت برداری. با وجود اینکه به قول همسر من هر جا یک دفتر مناسب ببینم می خرم و صد تا دفتر استفاده نشده دارم، اما چون او توی اتاق، خواب بود مجبور … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در کهنه خاطرات | ۲ دیدگاه

مسابقه هوش یا چه چیز غیر معمولی در این عکس وجود دارد؟

عکس بالا را با دقت نگاه کنید. نقطه قهوه ای رنگی که در وسط تصویر می بینید موجودی است به نام مونبار. مونبار عروسک کلاس رهاست در مدرسه. همه فعالیت ها و برنامه ها و داستان ها بر محوریت او … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در رها, کهنه خاطرات, مادرانه ها, یادداشت های روزانه | ۹ دیدگاه

بهشتِ روی زمین

آدمها همانقدر که لازم دارند یک چیزی باشد که ببردشان توی عالم رویا، توی آسمانها، یک چیزی هم لازم دارند که به زمین وصلشان کند. بعضی وقتها آن چیزی که آدم را به زمین وصل کند خیلی بیشتر می تواند … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در حال خوب, کهنه خاطرات | دیدگاه‌ها برای بهشتِ روی زمین بسته هستند

ترجیح

میلان کوندرا توی یکی از کتابهایش (فکر کنم جاودانگی) داستان مادر و دو فرزندش را تعریف می کند؛ مادری که مجبور است بین آنها یکی را انتخاب کند. بعد هم نتیجه می گیرد که اگر یکی را به یکی دیگر … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در فیلسوفانه, کهنه خاطرات | دیدگاه‌ها برای ترجیح بسته هستند

هیچ راهی دور نیست

«هیچ راهی دور نیست» جزو تاثیر گذارترین کتابهاییست که من در زندگیم خوانده ام. همانطور که فروزن جزو تاثیر گذارترین فیلم هاییست که در زندگیم دیده ام. متن کتاب را اینجا می گذارم شاید برای شما هم تاثیر گذار باشد. … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در تجربه های من, حال خوب, کهنه خاطرات | دیدگاه‌ها برای هیچ راهی دور نیست بسته هستند

دهلیز

وقتی برادرم هفت ساله شد مادرم یک راننده سرویس پیدا کرد که هر دو تایمان را ببرد مدرسه و برگرداند. اسمش علی آقا بود و یک پیکان استیشن کرم رنگ داشت. از مدرسه ما و مدرسه برادرم ده دوازده  تا … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در تردیدها و دغدغه ها, فیلسوفانه, کهنه خاطرات | ۱ دیدگاه

ده سال گذشته

ده سال پیش بود. یکی از پسرهای همدانشکده ای عاشق دوست من شد. دوست من عاشق کس دیگری بود؛ عاشق مردی که به خاطر دوستم نامزدی اش را با یکی از دخترهای فامیلشان به هم زده بود. من مامور شدم … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در کهنه خاطرات | ۴ دیدگاه