بایگانی دسته: مادرانه ها

چرا خارجیها به جای اینکه بچه دار شوند سگ نگه می دارند؟ یا… آیا ما آنقدر قوی هستیم که پدر و مادر شویم.

۱- سگ خیلی خیلی بیشتر از بقیه حیوانات و حتی بعضی وقتها انسان باهوش و وفادار است. می توانید مطمئن باشید که به همان اندازه که نیاز دارید شما را درک می کند، همانگونه که هستید می پذیرد و به … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در از هیچ و همه ... بی ربطِ بی ربط, مادرانه ها | ۲ دیدگاه

آیا کاری که انجام می دهم درست است؟

۱- به همان سرعتی که من دارم تجربه های ذهنی ام را کنار می گذارم، دوستانم دارند این گونه تجربه ها را وارد زندگیشان می کنند؛ انگار که زندگی و تجربه هر کداممان، با کمی اختلاف فاز، تکرار زندگی و … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در تردیدها و دغدغه ها, مادرانه ها | دیدگاه‌ها برای آیا کاری که انجام می دهم درست است؟ بسته هستند

The more you believe, the hard you fall …

می خواستیم امسال جشن تولد رها غریبانه نباشد. همه چیز را تدارک دیده بودیم. حتی با اینکه می دانستیم هیچ کداممان کیک نمی خوریم یک کیک حسابی خریدیم. بادکنک و آویز و فشفشه و کلاه بوقی و آب نبات و … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در مادرانه ها, یادداشت های روزانه | ۲ دیدگاه

برای همه امان متاسفم

برای همه امان متاسفم. در شب تولد دخترم به جای اینکه برایش بنویسم که زندگی بهترین فرصتی است که خدا به انسانها داده باید برایش بنویسم که متاسفم از اینکه باعث آمدنت به این دنیا شدم؛ دنیایی که باید در … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در تردیدها و دغدغه ها, مادرانه ها | دیدگاه‌ها برای برای همه امان متاسفم بسته هستند

اندر فواید داشتنِ الگو

۱- همیشه می گفتند از پیامبر الگو بگیرید. می شنیدیم که حضرت زهرا برای زنها الگوست. هیچ کس توضیح نمی داد که این یعنی چه و من همه اش فکر می کردم چگونه می توانیم از کسانی الگو بگیریم که … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در تردیدها و دغدغه ها, مادرانه ها | دیدگاه‌ها برای اندر فواید داشتنِ الگو بسته هستند

اخلاق های بیخود من

امروز بالاخره بعد از یک سال و خورده ای دانشجو شدن رفتم توی رستوران دانشگاه غذا خوردم. اصلا برای کارت دانشجوییم برچسب سال جدید نگرفته بودم. حتی نمی دانستم که چگونه باید کارت را شارژ کنم… ولی دیگر چاره ای … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در تردیدها و دغدغه ها, مادرانه ها | دیدگاه‌ها برای اخلاق های بیخود من بسته هستند

یک تغییر کوچک و یک روز خوب

بعضی روزها یک تغییر کوچک در روالِ روزمره کافیست که روزِ آدم، از این رو به آن رو شود. دیشب با حال بدی خوابیدم و صبح وقتی برای نماز بیدار شدم هم بد حال بودم. اینها کافی بود برای شروع … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در مادرانه ها, یادداشت های روزانه | دیدگاه‌ها برای یک تغییر کوچک و یک روز خوب بسته هستند

دلم می خواست خانم شوم ولی … نشد.

مامانم هر وقت می خواست غر بزند می گفت «از سر کار خسته و کوفته برمی گردم خانه؛ تازه باید بروم توی آشپزخانه». برای من بر عکس است. وقتی خسته و کوفته برمی گردم تنها جایی که دلم می خواهد … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در تردیدها و دغدغه ها, مادرانه ها | ۱ دیدگاه