بایگانی دسته: مادرانه ها

سال ۲۰۱۸ چگونه گذشت؟

سه سال من در این وبلاگ حتی یک کلمه هم ننوشتم. حتی یک کلمه. با توجه به اینکه برگشته ام به نوشتن، این ناکاملی و این وقفه آزارم می دهد. برای همین تصمیم گرفتم در حد یک پست در باره … ادامه‌ی خواندن

دیدگاه‌ها برای سال ۲۰۱۸ چگونه گذشت؟ بسته هستند

عشق نفرینی است…

در یک مراسم سخنرانی منتظر نشسته بودم و مطابق معمول داشتم ایمیل های عقب افتاده را جواب می دادم که کلمه ای توی صحبت های دو نفر که پشت سرم نشسته بودند توجهم را جلب کرد. خانمی بود که داشت … ادامه‌ی خواندن

۶ دیدگاه

عصر بخیر موسیو ژیراف

دو هفته اول مدرسه رفتن رها برای من کابوس بود. حالا که می توانم از آن بنویسم یعنی… گذشته ام. گذشته برایم. اما آن روزها این کابوس فلجم کرده بود. رها مدرسه را دوست نداشت. حق داشت. مدرسه زیادی بزرگ … ادامه‌ی خواندن

۲ دیدگاه

مسابقه هوش یا چه چیز غیر معمولی در این عکس وجود دارد؟

عکس بالا را با دقت نگاه کنید. نقطه قهوه ای رنگی که در وسط تصویر می بینید موجودی است به نام مونبار. مونبار عروسک کلاس رهاست در مدرسه. همه فعالیت ها و برنامه ها و داستان ها بر محوریت او … ادامه‌ی خواندن

۹ دیدگاه

مایی که تکرار پدرها و مادرهایمان هستیم…

۱- مادر: توی بچگی، بزرگترین انتقادم به مادربزرگم این بود که هر وقت می رفتیم خانه اشان، غذا یا آبگوشت داشتند یا سر گنجشکی یا تاس کباب. می گفتم برای من همه اینها آبگوشت است فقط شما برای اینکه ما … ادامه‌ی خواندن

۳ دیدگاه

یک حقه مادرانه یا چه کار کنیم تا بچه امان به حرفمان گوش کند؟

مقدمه: ۱- عنوانی که گذاشته ام دقیقا معنایش این است که دوباره یک جایی رفته ام بالای منبر و شروع کرده ام به موعظه و نصیحت و ارائه راه حل. ولی چون برای خودم هم جالب بود اینجا می نویسم.۲- … ادامه‌ی خواندن

دیدگاه‌ها برای یک حقه مادرانه یا چه کار کنیم تا بچه امان به حرفمان گوش کند؟ بسته هستند

نصیحت های خاله خرسه یا وقتی مامان از هر فرصتی برای دادن پند اخلاقی استفاده می کند

رها: بابا بیا بریم استخر سرحال بشیم. من: رها جون تنها چیزی که آدم رو سرحال می کنه خوابه!پی نوشت: اگر از سابقه داستانهای من با خواب رها مطلع نیستید این پست را بخوانید.

۱ دیدگاه

رها و تارا

آیدین را قبل از آن شب چند بار در جمع ایرانیان دیده بودم. در مورد معماری حرف زدیم. قرار یک کار هم گذاشتیم؛ اینکه برای مجله ما با یک معمار فرانسوی مصاحبه کند؛ اما فقط در همین حد. کلیات و … ادامه‌ی خواندن

۳ دیدگاه

کودکان وارث خاطرات تلخ مادرانشانند…

دو سال و چند ماه پیش، اولین ماههای بارداریم، زمانی که فکر می کردم زندگیم در اوج است، یک روز تعطیل مثل بقیه روزهای تعطیل دیگر از خواب بیدار شدم. بدون اینکه بدانم قرار است سخت ترین و بدترین روز … ادامه‌ی خواندن

دیدگاه‌ها برای کودکان وارث خاطرات تلخ مادرانشانند… بسته هستند

عاشقتم کوچولوی مستقل دوست داشتنی

دیگر نمی شناسمت. قدمهای محکمت را که اصلا شبیه نوزادی نیست که دو سال پیش حتی نمی توانست از جایش بلند شود یا بنشیند. برای خودت شده ای یک شخصیت مستقل که تصمیم می گیرد، انتخاب می کند، ترجیح می … ادامه‌ی خواندن

دیدگاه‌ها برای عاشقتم کوچولوی مستقل دوست داشتنی بسته هستند