بایگانی ماهیانه: ژوئن 2013

آشپزهای بالفطره

دوستانم رفته اند با هم شام بیرون. همکلاسیهای فوق لیسانسم. دو تا دختر و پنج تا پسر که البته دو تا از پسرهاکه متاهلند با همسرانشان آمده اند؛ یکی از دختر ها هم با شوهرش آمده و آن یکی دختر … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در یادداشت های روزانه | دیدگاه‌ها برای آشپزهای بالفطره بسته هستند

شکستیم شاخ غول را… هوراااااااااا

بالاخره جدولِ ۳۲ ستون در ۸۰ سطری ام را کامل کردم. می شود ۲۵۶۰ خانه که البته چون بعضی هایشان را چند دور پر کرده ام و یک سطرهایی را هم حذف، شما بروید روی ۴۰۰۰ هزار تا. فکر کنم … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در یادداشت های روزانه | دیدگاه‌ها برای شکستیم شاخ غول را… هوراااااااااا بسته هستند

استعفا

جناب رییسمن می خواهم از «خودم بودن» استعفا بدهم؛ از اینکه کسی باشم که ناهارش را تند تند پشت میز کارش بخورد تا عصر زودتر بتواند برود خانه شام درست کند؛ از اینکه خواسته های دیگران را هنوز از دهانشان … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در شبه داستان | دیدگاه‌ها برای استعفا بسته هستند

دلتنگی

این روزها جای خالی دوستانم را خیلی خیلی بیشتر از قبل حس می کنم. جای خالی که نه البته. جای بدون حجم. خدا این چت را از ما نگیرد که اگر نبود دیوانه می شدیم رسما. البته من مطمئن نیستم … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در یادداشت های روزانه | دیدگاه‌ها برای دلتنگی بسته هستند

چرا زنها به شوهرانشان خیانت می کنند؟

چند وقت است که دارم به جواب این سوال فکر می کنم. بعد از داستان های که از خواهر شوهرم شنیدم در گیریم با این موضوع شدید تر شد. برایم عجیب بود که چگونه می شود که زنها کاری بر … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در تردیدها و دغدغه ها | دیدگاه‌ها برای چرا زنها به شوهرانشان خیانت می کنند؟ بسته هستند

بترس

بترس از آنهایی که هنوز سرشان نرسیده به بالش صدای خروپفشان بلند می شود اما وقتی بیدار می شوی قسم می خورند که تا صبح چشم روی هم نگذاشته اند.بترس از آنهایی که می گویند هر غذایی که باشد می … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در تردیدها و دغدغه ها, فیلسوفانه | دیدگاه‌ها برای بترس بسته هستند

زمان منتظر نمی ماند.

امروز را مانده ام خانه به کارهای عقب مانده ام برسم. تلفن به دوستانم در اقصی نقاط دنیا و به مادربزرگم در ایران. باید حساب کنم که کجای دنیا ساعت چند است و هدا توی کانادا آیا بیدار شده از … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در یادداشت های روزانه | دیدگاه‌ها برای زمان منتظر نمی ماند. بسته هستند

ناتانائیل… مثل خوشبخت ها زندگی کن.

«ناتانائیل…» بدان که کلید سرنوشت هر کسی در دست خود اوست. مائیم که خوشبختی یا بدبختی، شادی یا غم و خرسندی یا ناخوشنودی خودمان را رقم می زنیم. خوشبختی ما نه به پدر و مادرمان وابسته است، نه به همسرمان … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در تردیدها و دغدغه ها | دیدگاه‌ها برای ناتانائیل… مثل خوشبخت ها زندگی کن. بسته هستند

خواهی نشوی رسوا…

خواهی نشوی رسواهمرنگ جماعت شواین را می گویم به عنوان حاصل سی و یک سال و شش ماه و نوزده روز عمرم. شاید دارم پیر می شوم. شاید هم خسته ام. اما … بعد از این همه جنگیدن و راه … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در یادداشت های روزانه | دیدگاه‌ها برای خواهی نشوی رسوا… بسته هستند

برای تابستان لاغر شوید.

کنار فیس بوکم تبلیغ آمده که «برای تابستان لاغر شوید»! یکی نیست بگوید که تابستان خودش آدم را به اندازه کافی لاغر می کند. اینقدر هوا گرم است که نفسم بالا نمی آید. بی حال یک گوشه افتاده ام. چربیها … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در یادداشت های روزانه | دیدگاه‌ها برای برای تابستان لاغر شوید. بسته هستند