بایگانی ماهیانه: ژوئن 2013

چشمهایش

خودش را با من مقایسه می کند. نمی بیند که مغزم دارد با سی پی یوی ۱۰ هسته ای کار می کند. نمی بیند که به اندازه ده تا اسب می دوم. نمی بیند که تفریحاتم هم چیزی است که … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در یادداشت های روزانه | دیدگاه‌ها برای چشمهایش بسته هستند

تابستان است آیا؟

امسال دیوانه می شویم از دست این هوا. هفته پیش رفتیم پنکه خریدیم که از گرما نمیریم؛ امروز مجبور شدیم بخاری روشن کنیم. الان من بخاری و پنکه را گذاشته ام کنار هم تا هر کدام را که لازم بود … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در یادداشت های روزانه | دیدگاه‌ها برای تابستان است آیا؟ بسته هستند

مبارزه با چرندیات

یک سری صفحه درست شده توی فیس بوک به اسم مبارزه با چرندیات و اخبار جلعی و اینجور چیزها. من جزو مخالفینش بودم. مخصوصا در مورد یک سری از اخبار دروغین اما خوشحال کننده. مثلا در مورد کسی که قول … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در فیلسوفانه | دیدگاه‌ها برای مبارزه با چرندیات بسته هستند

لِنگِش کن…

من با اینکه خودم عامه پسند می نویسم (منظورم این است که برای مخاطب عام) اما خیلی از وبلاگ هایی که دوست دارم و دنبال می کنم روشنفکری هستند (منظورم  این است که مال آدمهای روشنفکر). این مساله مربوط می … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در وبلاگ, یادداشت های روزانه | دیدگاه‌ها برای لِنگِش کن… بسته هستند

تو+ من

تو به اضافه من به اضافه تمام کسانی که این را می خواهند به اضافه او به اضافه تمامی کسانی که احساس تنهایی می کنند بیا بیا و به این رقص بپیوند بیا و بگذار که این جریان بی پروا … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در ترجمه | دیدگاه‌ها برای تو+ من بسته هستند

همه… برای همه…

دیروز من و رها دعوت شدیم به برنامه پایان سال کلاس رقص یک خانم کوچولوی ۴ ساله. برای اولین بار احساس می کردم که به عنوان «مادر» دارم در یک برنامه شرکت می کنم. با اینکه بچه من جزو اجرا … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در تردیدها و دغدغه ها | دیدگاه‌ها برای همه… برای همه… بسته هستند

روز اول و آخر؟

امروز صبح با دوچرخه آمده ام دانشگاه. برای اینکه بتوانم موقع ناهار بروم خانه. این تنها روشی است که پیدا کرده ام برای اینکه از وقت ناهارم مثل آدم استفاده کنم… و این اولین قدم است در راستای تغییراتی که … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در یادداشت های روزانه | دیدگاه‌ها برای روز اول و آخر؟ بسته هستند

عید

عید روزی است که عید بگیری اش… عیدی مبارکش است که خودت مبارکش کنی… اگر روزی را برای دیگران عید کنی آن روز برای خودت هم عید خواهد شد…

منتشرشده در فیلسوفانه | دیدگاه‌ها برای عید بسته هستند

غیب گفته

۱- داریم از پیک نیک برمی گردیم خانه. سوار ماشین که می شوم می بینم یک لیوان را پر یخ کرده و گذاشته توی جالیوانی کنار راننده. قوطی نوشابه را باز می کند و یک کم می ریزد توی لیوان. … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در شبه داستان, یادداشت های روزانه | دیدگاه‌ها برای غیب گفته بسته هستند

دختر یا پسر

می گوید بچه پسر است… کلی ذوق می کنم و تبریک می گویم. انگار که برایم فرق می کند که پسر است. چند وقت پیش هم یک دوست دیگر گفت بچه دختر است… آن بار هم کلی ذوق کردم و … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در فیلسوفانه, یادداشت های روزانه | دیدگاه‌ها برای دختر یا پسر بسته هستند