بایگانی ماهیانه: ژوئن 2013

به خودم که توی آینه نگاه می کنم

به خودم که توی آینه نگاه می کنم………….. به خودم که توی آینه نگاه می کنم………………………. به خودم که توی آینه نگاه می کنم…………………………………… ……………………………………………….. مدتهاست که دیگر به خودم توی آینه نگاه نمی کنم.

منتشرشده در هیچ | دیدگاه‌ها برای به خودم که توی آینه نگاه می کنم بسته هستند

آیا پشت کارهایی که یک زن انجام می دهد کسی هست؟؟؟

و ما این روز را در تاریخ ثبت می کنیم تا همیشه یادمان باشد که امروز روزی است که همسر  به این حقیر افتخار داده و وبلاگ ما را مزین کرده و یکی از نوشته هایمان را خواندند؛ برای اولین … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در وبلاگ, یادداشت های روزانه | دیدگاه‌ها برای آیا پشت کارهایی که یک زن انجام می دهد کسی هست؟؟؟ بسته هستند

یک اصل مهم برای پیروز شدن در دعوا

پذیرفته شدن یک گزاره به حال کسی بستگی دارد که آن را به زبان می آورد. بزرگترین حقیقت ها اگر از دهان یک فرد خشمگین خارج شود اصلا شنیده نخواهد شد؛ حتی اگر با تمام توان داد بزند.

منتشرشده در فیلسوفانه | دیدگاه‌ها برای یک اصل مهم برای پیروز شدن در دعوا بسته هستند

نحس

اصلا بعضی روزها از اصل و اساس گَند هستند. هر کاری که بکنی نتیجه ای ندارد. دست به دریا که بزنی خشک می شود. مثل امروز برای من که با اینکه یک ناهار خیلی خوب خورده ام و یک فیلم … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در یادداشت های روزانه | دیدگاه‌ها برای نحس بسته هستند

انگیزه

افتاده ام بین یک سری آدم که می گویند انگیزه نداریم کارهایمان را تمام کنیم. من نمی فهمم اصلا که این انگیزه چیست که اینها ندارند. به نظر من همین که اینقدر کار هست خودش به اندازه کافی انگیزه است … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در تردیدها و دغدغه ها, هیچ, یادداشت های روزانه | دیدگاه‌ها برای انگیزه بسته هستند

خوش به حالتان که «گذشته» را دیدید

من فیلم «گذشته» را هفته پیش دیدم تازه. فقط یک روز قبل از اینکه اکرانش در ایران شروع شود. به جرات می توانم بگویم که  اصلا دوستش نداشتم. منی که همه کارهای فرهادی را از زمان داستان یک شهر دنبال … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در هیچ | دیدگاه‌ها برای خوش به حالتان که «گذشته» را دیدید بسته هستند

حرف… خاطره… راز

۱- هنوز نمی دانم که ترجیح می دهم کسی عیب هایم را رودررویم بگوید یا اینکه پشت سرم حرف بزند. اما این را می دانم که نمی توانم به آدمهایی که زیاد بدی دیگران را می گویند اعتماد کنم. به … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در تردیدها و دغدغه ها, هستن | دیدگاه‌ها برای حرف… خاطره… راز بسته هستند

آدمهایی که می روند…

بعضی ها هستند که در زمان حضورشان در زندگی آدم اصلا نقش مهمی نداشته اند. در واقع اصلا نبوده اند. در حد یک سلام و علیک ساده. روابطشان صرفا به خاطر علایق پیش پا افتاده مشترک بوده مثلا؛ مثل علاقه … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در کهنه خاطرات | دیدگاه‌ها برای آدمهایی که می روند… بسته هستند

شب

چند وقت پیش یک مقاله نوشته بودم در باره روشنایی شبهای پاریس. سفارشی بود البته ولی به آدم درستی سفارش داده شده بود. چون من آن موقع فقط شبهای پاریس را دوست داشتم. نه برای اینکه شهر نور است و … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در یادداشت های روزانه | دیدگاه‌ها برای شب بسته هستند

۵۰ سانتیمتر

امروز روز اول حراج بود و روز دفاع هم اتاقیم هم. روز شلوغی بود کلا. رها را ساعت ۸ و نیم گذاشتم مهد کودک. مربی اش  گفت مگر از تخت افتاده که به این زودی آمده! هیچ وقت قبل از … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در یادداشت های روزانه | دیدگاه‌ها برای ۵۰ سانتیمتر بسته هستند