بایگانی ماهیانه: ژانویه 2013

تواناییهای کِشی

۱- وقتی رها به دنیا آمد، با خودم فکر می کردم که من قبلا وقتم را چگونه می گذراندم. با حجم کاری که او ایجاد می کرد فکر کردم که قبلا چقدر زندگیم حوصله سر بر بوده. کمی که گذشت … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در تردیدها و دغدغه ها | دیدگاه‌ها برای تواناییهای کِشی بسته هستند

مرا به یاد بیاور…

مرا به یاد بیاور… نه با بیماری و تنهایی و درد و غربت… مرا به یاد بیاور…  با عشق، با هیجانم از رشد موجودی که من به دنیایش آورده ام، با شوقم برای ایجاد روزهایی بهتر برای دوستان و خانواده ام، با … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در تردیدها و دغدغه ها | دیدگاه‌ها برای مرا به یاد بیاور… بسته هستند

چند روایت نامعتبر در باره عشق

درآمد: این پست را شروع می کنم برای اینکه خودم از خلال تجربیات خودم و چیزهایی که از دیگران شنیده ام بفهمم عشق چیست. حتی  از صفحه مربوط به عشق ویکی پدیا هم که همه چیز را تعریف کرده، چیزی دست آدم … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در تردیدها و دغدغه ها | ۶ دیدگاه

یک تغییر کوچک و یک روز خوب

بعضی روزها یک تغییر کوچک در روالِ روزمره کافیست که روزِ آدم، از این رو به آن رو شود. دیشب با حال بدی خوابیدم و صبح وقتی برای نماز بیدار شدم هم بد حال بودم. اینها کافی بود برای شروع … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در مادرانه ها, یادداشت های روزانه | دیدگاه‌ها برای یک تغییر کوچک و یک روز خوب بسته هستند

دلم می خواست خانم شوم ولی … نشد.

مامانم هر وقت می خواست غر بزند می گفت «از سر کار خسته و کوفته برمی گردم خانه؛ تازه باید بروم توی آشپزخانه». برای من بر عکس است. وقتی خسته و کوفته برمی گردم تنها جایی که دلم می خواهد … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در تردیدها و دغدغه ها, مادرانه ها | ۱ دیدگاه

«ربیع» مبارک…

نمی دانم چرا این محرم و صفر که تمام می شود انگار بار سنگینی را از دوشم بر می دارند. انگار هوا سبک می شود. انگار می شود نفس کشید. نمی دانم چرا ولی بعضی روزها سنگین هستند و کش … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در تردیدها و دغدغه ها | ۱ دیدگاه

یک پست ناتمام عجالتا بدون عنوان

آدمیزاد چه موجود عجیبی است. خودش خودش را می شناسد و می داند که چقدر با تشویق شدن خوشحال می شود و چقدر انگیزه پیدا می کند. اما نمی دانم چرا در برابر دیگران خسیس می شود و نمی تواند … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در تردیدها و دغدغه ها | ۲ دیدگاه

ذهن ناآرام

دو سه روز پیش یکی از دوستان قدیمم برایم ایمیل زده بود. یک عبارتی داشت که هنوز ذهنم را درگیر کرده. گفته بود نمی دانم در چه فضای ذهنی هستی… گفتم من در فضای «ذهنی» هستم. مدتی است که فقط … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در یادداشت های روزانه | دیدگاه‌ها برای ذهن ناآرام بسته هستند

در را محکم ببند؛ ممکن است «عشق» سرما بخورد…

این همه زحمتی که برای یادگرفتن زبان فرانسه کشیده ام  اگرفقط برای فهمیدن شعرهای آلبوم جدید سلین دیون به کار می آمد، برایم کافی بود. از اینکه متن آهنگ ها را می فهمم و لازم نیست ترجمه انگلیسی شان را … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در از هیچ و همه ... بی ربطِ بی ربط | دیدگاه‌ها برای در را محکم ببند؛ ممکن است «عشق» سرما بخورد… بسته هستند

مرسی خانم شین

من وبلاگ خواندن را با  نسوان مطلقه معلقه شروع کردم و وبلاگ نوشتن را با روزنگار خانم شین. وبلاگ نسوان را به دلایلی دیگر نمی خوانم ولی وبلاگ خانم شین را روزی چند بار سر می زنم. همه آرشیوش را … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در وبلاگ | دیدگاه‌ها برای مرسی خانم شین بسته هستند