بایگانی ماهیانه: ژانویه 2013

زندگی با سرعت فیس بوکی

چقدر این فیس بوک زندگی آدمها را دستخوش تغییر کرده. چقدر با فیس بوک ناپایدار شده شادیهایمان وغصهه هایمان. در فاصله یکی دو دقیقه مرگ کسی را  تسلیت می گویی و ازدواج دیگری را تبریک. نه فرصت داری تمام روز … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در تردیدها و دغدغه ها | دیدگاه‌ها برای زندگی با سرعت فیس بوکی بسته هستند

اخلاق های بیخود من

امروز بالاخره بعد از یک سال و خورده ای دانشجو شدن رفتم توی رستوران دانشگاه غذا خوردم. اصلا برای کارت دانشجوییم برچسب سال جدید نگرفته بودم. حتی نمی دانستم که چگونه باید کارت را شارژ کنم… ولی دیگر چاره ای … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در تردیدها و دغدغه ها, مادرانه ها | دیدگاه‌ها برای اخلاق های بیخود من بسته هستند

ساده باش…

بعضی غذاها خوشمزه اند. خیلی. اما دو سه بار که پشت سر هم خوردی دلت را می زنند. بعضی غذاها با اینکه ساده اند می توانی هر روز از طعمشان لذت ببری. مثل غذاهای حاضری یا صبحانه. یادم می آید … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در تردیدها و دغدغه ها | دیدگاه‌ها برای ساده باش… بسته هستند

فرد و جامعه

استاد کلاس مدیریت تولید گفت که بهینه سازی یک سیستم به معنای بهینه کردن تمامی اجزای آن نیست. یعنی مثلا اگر بخواهیم هزینه های کل را به حداقل برسانیم و برای این کار چند امکان داشته باشیم، بهترین امکان الزاما … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در تجربه های من, تردیدها و دغدغه ها | دیدگاه‌ها برای فرد و جامعه بسته هستند

این روزها…

روزهایی هست مثل این روزها که در آن هیچ چیز معنایی ندارد و همه گواه  ها هزاران فرسنگ با من فاصله دارند و هر چه بیشتر به تو نگاه می کنم بیشتر عقلم را از دست می دهم در این … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در ترجمه | دیدگاه‌ها برای این روزها… بسته هستند

قدمهایی کوچک برای مسیری طولانی

همه آدمها دنبال عشق می گردند. عشق معجزه ای دارد که تو را هر روز از نو خلق می کند. همه تلاشت برای شاد کردن کسی که دوستش داری و جلب علاقه و محبت او نیرویی می شود که تو … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در تردیدها و دغدغه ها | دیدگاه‌ها برای قدمهایی کوچک برای مسیری طولانی بسته هستند

خنده بر هر درد بی درمان دواست

این روزها اصلا حال خوبی نداشتم. حال بد هم که نوشتن ندارد. امروز با اینکه همسر نبود و من هم خانه ماندم که از تنهاییم استفاده کنم اینقدر بی حوصله بودم که فکر کردم شاید اگر بروم لابراتوار حالم بهتر … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در یادداشت های روزانه | دیدگاه‌ها برای خنده بر هر درد بی درمان دواست بسته هستند

بخوانید فاتِحَه

جمله ای که بیش از همه چیزهایی که در عمرم خواندم ذهن مرا با خودش درگیر کرده، نوشته ای بوده روی دیوار مدرسه، روز اول مهر سال اول دبیرستان. «برای بعضی هر روز می توان جشن تولد گرفت و بر … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در تردیدها و دغدغه ها, یادداشت های روزانه | دیدگاه‌ها برای بخوانید فاتِحَه بسته هستند

منتظرم بمان…

منتظر بمان منتظرِ کسی که نمی آید منتظر بمان بی آنکه ایمانت را از دست بدهی برای در پیش گرفتن راهی که انتخاب کرده ایم بعضی وقتها باید بگذاریم که زمان بگذرد علیرغم همه چیزهایی که می خواهند در ما … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در ترجمه | ۳ دیدگاه

ای کاش «گل لاله» به اندازه کافی «عمر» کند…

تماشای سریال عمر گل لاله شده تفریح شبانه ما. یکی از سه چهار سریالی که من و همسر در تمام طول این چند سال با هم تماشا کرده ایم. و تنها سریال زرد البته. همسر درام دوست ندارد. دوست دارد … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در از هیچ و همه ... بی ربطِ بی ربط | دیدگاه‌ها برای ای کاش «گل لاله» به اندازه کافی «عمر» کند… بسته هستند