بایگانی ماهیانه: دسامبر 2012

ما و آرزوهایمان

هنوز نفهمیده ام که این ما هستیم که آرزو می کنیم و آن آرزو برآورده می شود یا اینکه این آرزو ست که برای محقق شدن ما را انتخاب می کند، به ذهنمان می آید و وادارمان می کند بخواهیمش… … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در از هیچ و همه ... بی ربطِ بی ربط | دیدگاه‌ها برای ما و آرزوهایمان بسته هستند

کریستین… کریستین… کریستین…

کریستین… کریستین… کریستین… زن عجیبی است؛ با اعتماد به نفسی در حد نوشتن با یک ماژیک بنفش و در حد موهای سفیدش که اصراری به پنهان کردنشان ندارد؛ درباره همه چیز می داند و می خواهد بداند. جوری راه می … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در دسته‌بندی نشده | دیدگاه‌ها برای کریستین… کریستین… کریستین… بسته هستند

کریستین… کریستین… کریستین…

کریستین… کریستین… کریستین… زن عجیبی است؛ با اعتماد به نفسی در حد نوشتن با یک ماژیک بنفش و در حد موهای سفیدش که اصراری به پنهان کردنشان ندارد؛ درباره همه چیز می داند و می خواهد بداند. جوری راه می … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بودن, هیچ | ۲ دیدگاه

تنها چراست که می ماند.

بعضی وقتها آدم در باره خودش و کارهایش و مناسباتش دچار توهم است؛ مثلا فکر می کنی که با کسی دوست هستی اما او حتی در فیس بوک هم درخواست دوستی تو را تایید نمی کند. یا تایید می کند … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در از هیچ و همه ... بی ربطِ بی ربط | دیدگاه‌ها برای تنها چراست که می ماند. بسته هستند

زندگی بیستم – وبلاگ

من آخرین مهره بودم. آخرین مهره این بازی. رویاهای بیست سالگی… دخترک از زمان مدرسه شعر می نوشت؛ توی دفتر فیزیک و ریاضی و بعدها گوشه های کاغذ پوستی. یا پوستی های خودش یا دوستش. حتی شبکه را هم خیلی … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بودن, شبه داستان | دیدگاه‌ها برای زندگی بیستم – وبلاگ بسته هستند