کنسرت پالتی که نرفتم…

یعنی یک آدم نق نقو و پاچه گیری شده ام که خودم هم از خودم می ترسم. نمی روم توی فیس بوک که مبادا یک جایی از روی عصبانیت یک کامنتی بگذارم و بعد نتوانم جمعش کنم.
ماجرا از سه شنبه دو هفته پیش شروع شد. توی فیس بوک دیدم که یکی از دوستانم برای عکس گروه پالت کامنت گذاشته. پی اش را گرفتم فهمیدم که کنسرت دارند توی اروپا. آخر همان هفته کلن و بعد هم میلان و پاریس. سه چهار روز بیشتر وقت نبود. وقتی آمدم خانه یک قیافه طفلکی معصومی به خودم گرفتم و به همسر گفتم که پالت کنسرت دارد توی کلن. برویم؟ چند ثانیه سکوت کرد و گفت … چاره ای نیست. توی یک سال گذاشته بدون اغراق می توانم بگویم که بعد از اجاره خانه، خرج عمده امان «کنسرت» بوده است. اما مگر می شد پالت بیاید و من نروم؟
همه صفحه فیس بوکشان را زیر و رو کردم. تمامی کامنت های زیر عکس را خواندم. اما ننوشته بود که محل برگزاری کنسرت کجاست و از کجا می شود بلیط خرید. سایتشان را نگاه کردم اما هنوز راه اندازی نشده بود. به فارسی سرچ کردم اما چیزی پیدا نکردم. برای ادمین صفحه فیس بوک پیام فرستادم. با امیدواری شاید احمقانه ای منتظر بودم که جوابی بیاید. حتی می خواستم قرارهای دوشنبه ام را کنسل کنم که با خیال راحت بروم و برگردم. ولی جوابی نیامد.
دوشنبه توی فیس بوک یک ویدئو دیدم از آواز خواندن امید نعمتی توی یکی از خیابان های کلن. اما هیچ عکسی از سالن و کنسرت ندیدم. راستش را بگویم شک کردم که اصلا کنسرتی برگزار شده باشد.
سه شنبه یک ایونت دیدم توی فیس بوک در مورد کنسرت پاریس. چهار روز مانده به کنسرت. هر جور حساب کردم دیدم که هزینه بلیط قطار خیلی زیاد می شود. اگر نه مثل خواننده های بین المللی یک سال زودتر که مثل خواننده های ایرانی دیگر، فقط دو ماه پیش اعلام کرده بودند می شد با قیمت خوب بلیط خرید اما الان… باید هفت هشت برابر قیمت بلیط کنسرت پول می دادم برای بلیط قطار. بی خیال شدم.
فردایش دیدم یکی از دوستانم که نمی دانم چگونه سر از میلان در آورده عکس گذاشته از کنسرت میلان. همان کسی که از کامنتش زیر عکس پالت فهمیده بودم کنسرت هست. زیر عکس نوشتم که « به نظر من کنسرت کلن و پاریسشان خیلی غیرحرفه ای بود. برای کلن من هنوز نتوانسته ام بفهمم که محلش کجا بود و چطور می شد بلیط خرید. برای پاریس هم ۴ روز قبل از کنسرت مکان را اعلام کردند. من فکر می کنم که مثلا آمده بودند یک سفر توریستی و بعد با خودشان گفته اند که حالا که آمده ایم یک برنامه ای هم بگذاریم خرج سفرمان در بیاید.» یکی از دوستانش به کامنتم جواب داد. گفت که از یک ماه قبل توی سایت ارکستر فیلارمونیک کلن آگهی اش بوده و تازه یک ایونت هم درست شده بوده در فیس بوک! بعد هم گفته بود که آدم نباید کم کاری اش را گردن دیگران بیندازد. من نوشتم که برای کنسرت های توی کلن از فرانسه هم خیلی ها می آیند. همیشه یک جوری آگهی می دهند که آنهایی هم که آلمانی بلد نیستند بتوانند بخوانند. بعدش هم گفتم که توی صفحه اشان چیزی ننوشته بودند و به پیامم هم جواب ندادند.
همین جا تمامش کردم. اما از آن روز خیلی از این جمله «آدم نباید کم کاری اش را بیندازد گردن دیگران» عصبانیم. از اینکه کسی که اصلا مرا نمی شناخته به خودش اجازه داده که در موردم قضاوت کند و قضاوتش را هم در یک جای عمومی بنویسد. آن هم در مورد منی که کسانی که می شناسندم می دانند که اگر اضافه کاری نکنم قطعا هیچوقت کم کاری نمی کنم!
هر بار یادش می افتم ناراحت می شوم. هر بار هم به خودم می گویم مهم نیست چه گفته. اما ته دلم یک حس خیلی بدی دارم که این چند روز همه قضاوت هایم را تحت تاثیر قرار داده. حواسم نباشد من هم مثل او بی رحمانه قضاوت خواهم کرد. باید حواسم باشد…پی نوشت: چند ساعت بعد از نوشتن این پست، این پیام را از پالت دریافت کردم:
«معمولا ما هر موقع که بتونیم مسیج ها رو جواب میدیم ولی عذر خواهی میکنم اگر مسیج شما جا موند و این همه اتفاق افتاد… این دفعه خیلی شلوغ بودیم و هیچ فرصت درستی برای تبلیغ نداشتیم (و وقتی داستیم اینترنت نبود) انشالا دفعه‌ی بعدی 🙂 امیدوارم این متن کمی ناراحتیتون رو برطرف کنه چون ما واقعا خواسته‌ای جز خوشحالی خودمون و دوستان قدیم و جدیدمون (که در هر کنسرت ما شانس آشنا شدن با اونها رو داریم) نداریم. روزتون زیبا :))»
الان حال بهتری دارم. برچسب کم کاری خودم سر جایش مانده؛ اما برچسب غیر حرفه ای بودن که توی ذهنم به گروه موسیقی مورد علاقه ام زده بودم در حال کنده شدن است!

این نوشته در یادداشت های روزانه ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.