کلاس صدا – جمع بندی استاد

بعد از آن ۱۷ ساعت پرهیجان، بالاخره زمانِ آن چیزی که همه امان منتظرش بودیم رسید. اینکه بفهمیم از این تمرین ها و ایده ها در تجربه های واقعی چگونه می شود استفاده کرد.۱- استاد گفت که ایده اصلی در برنامه ریزی برای یک سخنرانی، چگونگی ترکیب ریتم هاست. باید بخش های مختلف کارمان را همانگونه که سه ریتم اسپید و موو و نوتر را ترکیب می کردیم، در کنار هم بچینیم و زمان مناسب برای آنتراکت را مشخص کنیم. مثلا اگر یک بخش از کلاس کاملا شنیداری است، یک بخشی از آن کاملا دیداری و یک بخش دیگر ترکیبی از هر دو، می توان گفت که اولی اسپید است، دومی موو و سومی نوتر. برای همین بهتر است که بخش شنیداری را بگذاریم برای آخر کار و بخش ترکیبی را در وسط و با بخش دیداری شروع کنیم. این مثال را می شود به صورت دیگری هم بیان کرد؛  اینکه یک بخش از کلاس کاملا استاد محور باشد، یک بخش دانشجو محور و یک بخش تعامل هر دو. اینکه این بخش ها چگونه کنار هم قرار بگیرند در جلبِ توجه دانشجویان خیلی مهم است. (به ترکیباتی که خودش برای اداره کلاس به کار گرفت دقت کنید.)

۲- در مورد تعداد پرده ها، استاد گفت که برای یک برنامه ۱۵ تا ۳۰ دقیقه ای باید حداکثر ۳ پرده داشته باشیم؛ برای ۳۰ تا ۱۲۰ دقیقه حداکثر ۵ پرده، برای ۴ ساعت ۷ پرده و برای یک برنامه تمام روز ۹ پرده.

۳- در خصوص آنتراکت ها، باید به کشش شنوندگانمان توجه کنیم. وقتی کسی در جمع خمیازه می کشد یعنی بحث خسته کننده شده و به یک تنفس نیاز است. فاصله تنفس ها نباید مساوی و زمان آنها نباید قابل پیش بینی باشد. مثلا در مورد کلاس خودش، بر اساس تجربه، کسانی که در کلاس تراک شرکت کرده بودند انتظار داشتند که در اولین روز کلاس صدا هم بعد از ناهار یک استراحت کوتاه داشته باشیم؛ در حالیکه این اتفاق نیفتاد. این مساله باعث شد که در روز دوم، این تجربه استراحتِ بعد از ناهار برای همه تازگی داشته باشد.

۴- استاد گفت همانطور که در تمرین حیوانات و ماشین ها و داستان آخری، مهم داشتنِ تصمیم بود و برنامه برای شروع و ادامه و پایان، در یک سخنرانی هم باید دینامیک برنامه را سخنران تنظیم کند؛ باید از قبل برای آن فکر و برنامه ریزی کند. اگر قرار است یک سمینار ارائه شود که صرفا شنیداری و بدون تصویر یا فیلم است، می توان با پرسیدن سوال، ریتم را تغییر داد. مثلا اینکه استاد بگوید ۵ دقیقه وقت می دهم تا در مورد این موضوعی که مطرح کردم با بغل دستیهای خود صحبت کنید. یک روش دیگر برای تغییر ریتم، استفاده از داستان یا خاطرات شخصی است. یعنی اگر موضوعی که مطرح می کنیم صرفا تئوری است، می توانیم از یک تجربه شخصیِ مرتبط با موضوع شروع کنیم و بعد بحث را به تئوریِ صرف بکشانیم. یک روش دیگر این است که یک شیء یا کتاب مرتبط با موضوع سر کلاس بیاوریم و زمانی که می خواهیم در ریتم تغییر ایجاد کنیم در اختیار شرکت کنندگان قرار دهیم تا یکی یکی نگاه کنند.

۵- در آخر استاد از همه خواست که برداشتشان از کلاس و نظرشان را بگویند. من فقط یاد این جمله افتادم که «موفقیت تصادفی به دست نمی آید.»

این نوشته در تجربه های من ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.