هیچ کس کامل نیست…

هنوز حالم بد است از مهمانی دیشب. با اینکه همه چیز به خیر گذشت و با اینکه رها نه گریه کرد و نه خرابکاری. فقط بازی کرد و نگذاشت ما سر میز شام بیشینیم و در گفتگوها شرکت کنیم. بدی اینکه آدم بچه اش را ببرد به میهمانی که هیچ بچه ای آنجا نیست همین است. بیش از حد توانم استرس تحمل کردم؛ برای اینکه می خواستم کامل باشم؛ می خواستم بی عیب و نقص باشم؛ اما نبودم. من که به فارسی هم آدم کم حرفی هستم چه برسد به فرانسه. همه اش هم که درگیر رها بودم. درگیر… وقتی آمدیم بیرون نفس راحتی کشیدم که … بالاخره تمام شد. اما سریال شبانه و حتی  فیلم مستند از آلبوم جدید سلین دیون هم حالم را بهتر نکرد. شب… دوباره لرز کردم. از صبح هم کله ام داغ بود. عصر بالاخره طاقتم تمام شد و زدم بیرون. کمی کنار رودخانه قدم زدم و بعد روی آخرین نیمکت روبروی دفتر شبکه آرته نشستم. نمی فهمیدم چه ام شده. حال روزی را داشتم که محمدرضا ازم خواستگاری کرده بود. شوکه، خسته و آماده انفجار. چه شد که اینطور شد؟ اتفاق بدی افتاد؟ نیفتاد. اتفاق خوبی افتاد؟ نیفتاد. اصلا اتفاق خاصی نیفتاد. همه چیز خیلی معمولی و آرام برگزار شد. کریستین با رها خیلی با مهربانی برخورد کرد. برایش کارتون گذاشت. روی زمین نشست و او را در بغلش گرفت. حتی سر شام با چنگال خودش به او غذا داد و با قاشق خودش بستنی. موقع خداحافظی هم کریستین رها را بوسید و رها هم او را. مشکل رها نبود.  مشکل خودم بودم که نمی توانستم همزمان هم  دانشجوی کریستین باشم، هم همسر محمدرضا و هم مادر رها. نمی توانستم بین نقش هایم تعادل برقرار کنم. بیست درصد دانشجوی کریستین بودم؛ سی درصد همسر محمدرضا و پنجاه درصد مادر رها. نمی دانم چرا فکر می کنم که می توانستم بیش از صد درصد باشم. کریستین هم شصت درصد استاد بود و قرار بود که چهل درصد میزبان باشد؛ اما بیست درصدش رسید به رها و یکی از غذاهایش ته گرفت. من کامل نبودم. او هم کامل نبود. حتی شبکه آرته هم با وجود همه برنامه های هنریش کامل نبود. در تاریکی شب، مهتابیهای هفت رنگ جلفی در داخل لابی اش خودنمایی می کردند که آدم را یاد عروسیهای روستایی می انداختند. همه بالاخره یک نقطه ضعفی دارند و… هیچ کس کامل نیست.
این نوشته در بودن, تردیدها و دغدغه ها ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.

1 دیدگاه دربارهٔ «هیچ کس کامل نیست…»

  1. stren divinsky می‌گوید:

    وای! من عاشق ارته ام!!! و کاش مثل آدم حرف نمیزدن تا منم میفهمیدم!!!

دیدگاه‌ها غیرفعال هستند.