نمی دانم…

من می دانم
چگونه مسیر رودخانه ها را تغییر دهم
بلدم کوه باری را تا آن سوی دریاها حمل کنم
از اینکه قوانین را نقض کنم
یا از خشم خداوند
نمی ترسم
یادگرفته ام چگونه یک میخ را در انبار کاه بیابم
قربانی نیستم
کبوتر هم
و برای اینکه سقوط کنم
باید خودم را بیندازم…
من زمستان را می شناسم
می دانم چگونه سرما را تحمل کنم
اما زندگی بدون تو را…
نمی دانم
بلد نیستم

من سکوت را می شناسم
از دیرباز
طعم خون و خشونت را می دانم
خشم سرخ
و درد سیاه
من جنگ را می شناسم
از آن ترسی ندارم
یادگرفته ام چگونه از خودم دفاع کنم
می دانم این راه هموار نیست
من زمستان را می شناسم
می دانم چگونه سرما را تحمل کنم
اما زندگی بدون تو را…
نمی دانم
بلد نیستم

بعد از هر مبارزه
بعد از هر تلخی
هر دقیقه
باور داشته ام می توانم حفظش کنم
عشقمان را
می خواهم بیاموزم
اما نمی دانم
چه کسی فرمانروای قلبمان است
من زمستان را می شناسم
می دانم چگونه سرما را تحمل کنم
اما زندگی بدون تو را…
نمی دانم
بلد نیستم

برداشتی آزاد از آهنگ Je sais pas سلین دیون

این نوشته در ترجمه ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.