لِنگِش کن…

من با اینکه خودم عامه پسند می نویسم (منظورم این است که برای مخاطب عام) اما خیلی از وبلاگ هایی که دوست دارم و دنبال می کنم روشنفکری هستند (منظورم  این است که مال آدمهای روشنفکر). این مساله مربوط می شود به یک لایه از شخصیتم که معمار است و به هنر و فرهنگ علاقه دارد. توی این وبلاگ ها به جز خود متن، کامنت ها را هم می خوانم. برای اینکه از لحن نوشتن خیلی هاشان معلوم است که دوست هستند با نویسنده وبلاگ و دوست یک آدم روشنفکر و فرهنگی بودن یعنی اینکه خودت هم یک رگه هایی داری از همانها. اما بعضی وقتها یک کسانی کامنت می گذارند که به نظرم از حداقل سطح شعور هم بی بهره اند چه برسد به این که روشنفکر باشند. بعضی هایی که فقط دوست دارند نظر منفی بدهند و به نظر من جلب توجه کنند. بعضی ها هم اصلا نفهمیده اند که جریان چیست. مثل کسانی که تمام وقت سر کلاس خوابند و پنج دقیقه آخر بیدار می شوند و یکی از  کلماتی را که تصادفا توی یک ساعت و بیست و پنج دقیقه دیگر شنیده اند  عَلَم می کنند و می زنند توی سر استاد. بعضی وقتها دلم می خواهد به این کامنت ها جواب بدهم اما… نمی شود. خود نویسنده هم که اگر بخواهد جواب بدهد دیگر فرصت نمی کند مطلب تازه بنویسد. خلاصه که حرصم می گیرد که بعضی ها همینجوری پابرهنه می آیند توی یک سری وبلاگِ به نظرِ من خیلی با کیفیت و یک آشغالی پرت می کنند و می روند. بابا جان اگر بلدی برو خودت بنویس؛ نه اینکه نوشته یکی دیگر را به لجن بکشی… آخیش خیالم راحت شد که گفتم!
این نوشته در وبلاگ, یادداشت های روزانه ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.