فرد و جامعه

استاد کلاس مدیریت تولید گفت که بهینه سازی یک سیستم به معنای بهینه کردن تمامی اجزای آن نیست. یعنی مثلا اگر بخواهیم هزینه های کل را به حداقل برسانیم و برای این کار چند امکان داشته باشیم، بهترین امکان الزاما باعث نمی شود که هزینه تمامی اجزای فرآیند به حداقل برسد. فرض کنید که سه ساختمان داریم و می خواهیم آنها را در سه سایت مستقر کنیم. اگر هزینه استقرار ساختمان ۱ در سایت الف ۶، درسایت ب ۷ و درسایت ج ۶ باشد، هزینه استقرار ساختمان ۲ در سایت الف ۱، در سایت ب ۶ و در سایت ج ۲ باشد و هزینه استقرار ساختمان ۳ در سایت الف ۲، در سایت ب ۵ و در سایت ج ۴ باشد، بهترین راه برای رسیدن به کمترین هزینه قرار دادن ساخنمان ۱ در سایت ب، ساختمان ۲ در سایت ج و ساختمان ۳ در سایت الف است. بدین صورت، نه هزینه ساختمان ۱ حداقل شده و نه هزینه ساختمان ۲ ولی هزینه کل مجموعه به پایین ترین حد ممکن رسیده است.
از آن روز دارم به این فکر می کنم که برای بهتر کردن وضعیت جامعه امان چه باید بکنیم. با توجه به این نظریه بهینه شدن شرایط یک جامعه الزاما به معنای بهینه شدن شرایط تک تک اعضای آن جامعه نیست. کسانی هستند که قربانی می شوند. اگر یک شرایط حداقلی و یک شرایط حداکثری برای هر فرد در نظر بگیریم، کسانی که در بالای هرم جامعه هستند احتمال بیشتری دارد که به شرایط حداکثری خود دست پیدا کنند و به همین نسبت وضع برای کسانی که در پایین هرم هستند سخت می شود. در مورد متوسط ها، کسانی که فاصله حداقل و حداکثرشان کمتر است احتمال بیشتری دارد که وضعیت مناسب تری پیدا کنند؛ چون حتی اگر به حداقل حقشان هم برسند، فاصله زیادی با حداکثرش ندارند. برای بقیه، همه چیز به وضعیت کل جامعه بستگی دارد. اینکه فردی در یک جامعه خوشبخت بشود یا بدبخت، بسته است به سرنوشت تمامی افراد آن جامعه. اما اگر حداقل ها برای همه ارتقا پیدا کند قطعا همه به وضعیت بهینه خودشان نزدیکتر خواهند شد.
اوایل فکر می کردم که نظام سوسیالیستی همه را در فقر شریک می کند. دوست داشتم در جایی زندگی کنم که نظام سرمایه داری حکمفرما باشد. جایی که با کار بیشتر بتوان درآمد بیشتری به دست آورد و برای این درآمد بیشتر محدودیتی وجود نداشته باشد. اما این تئوری نشان می دهد که با پایین آمدن حداکثرها و بالا رفتن حداقل ها، کل جامعه وضعیت بهتری خواهد داشت. فکر می کنم باید در مورد این موضوع حداقل کمی تجدید نظر کنم.

پی نوشت:
۱- لطفا نپرسید که من سرِ این کلاس چه می کرده ام!
۲- استاد یک چیز دیگر هم گفت. اینکه یک درصد خیلی خیلی زیاد است.
۳- انتقادات من نسبت به نظام سوسیالیستی هنوز به قوت خود باقیست.

این نوشته در تجربه های من, تردیدها و دغدغه ها ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.