غیب گفته

۱- داریم از پیک نیک برمی گردیم خانه. سوار ماشین که می شوم می بینم یک لیوان را پر یخ کرده و گذاشته توی جالیوانی کنار راننده. قوطی نوشابه را باز می کند و یک کم می ریزد توی لیوان. قوطی را می دهد دست من و راه می افتد. هر دو سه دقیقه یک بار لیوان را بر می دارد و سرمی کشد. من هم دوباره پرش می کنم. می گوید زود سرد می شود بخور. یاد اولین باری می افتم که با نوشابه تشنگی ام برطرف شد. اولین باری که فهمیدم نوشابه به درد رفع عطش می خورد. به او می گویم. اینکه توی یک بازار بوده توی بخارا. بازار طلافروشان. روبروی … اسم مجموعه را یادم نمی آید. اسم مهم ترین اثر تاریخی بخارا را. انگار که کسی مثلا اسم میدان نقش جهان اصفهان یادش نیاید اما یادش بیاید که مثلا توی بازار هنر رسیده بوده به ته تشنگی و نوشابه شیشه ای نجاتش داده و… اصفهان برایش بشود طلافروشی های بازار هنر و نوشابه شیشه ای. کلی برایش توضیح می دهم که … همان جایی که یک میدانی بود و یک طرفش مسجد بود و یک طرفش مدرسه و یک برج هم داشت… مجموعه ی … می گوید کلان. می گویم آره کلان. می گوید یک مقاله برایش فرستاده اند برای داوری که در مورد شبکه کانالهای آب بخاراست. از کانالهای آب هم چیز زیادی یادم نمی آید. می گوید فرضیه مقاله این است که کانالهای آب در بخارا مهم هستند. پوزخند می زنم و می گویم غیب گفته.

۲- یکی از وبلاگ هایی که می خوانم یک مطلب نوشته راجع به یک فیلم به اسم «عشق همه آن چیزی است که نیاز داری». اسمش به نظرم جالب می آید. فکر می کنم که دیدن یک فیلم خوب همه آن چیزی است که من الان نیاز دارم. شاید این فیلم حالم را بهتر کند. توی گوگل می زنم اسمش را. دو سه تا سایت ایرانی می آیند. از همین هایی که باید عضو شوی. توی هر سه تایشان عضو می شوم اما فقط در موردش مطلب نوشته اند. یک سایت دیگر هم که یک بار همسر از آن برایم فیلم دانلود کرد ۷ تا لینک گذاشته که همه اشان خراب است. اعصابم خرد می شود. با خودم می گویم که بهتر است بروم بخوابم. به نظر نمی آید که فیلم خوبی باشد. اصلا اگر فیلم خوبی بود که از یک جایی می شد گرفتش. اصلا… عشق همه آن چیزی است که همه نیاز دارند…. اصلا …غیب گفته.

پی نوشت: فیلم خوبی بود. ندیده اید ببینید.

این نوشته در شبه داستان, یادداشت های روزانه ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.